سرگذشت چند نفر پناهجوی فارسی زبان در کمپی در پاریس...
با لجن و سیاهی شروع میشه و هر چه میگذره سیاهی کمتر میشه -یا بهش عادت میکنی- و تلخی بیشتر و بیشتر میشه.
من کسی رو که از طالبان و داعش و جنگ گریخته میفهمم، اما نفهمیدم آذر و خانوادهش از چه فرار کردن و چرا خودشون رو اینطور آواره کردن.
دوستش نداشتم.
+ اینجا استوری گراف نیست که اگر بود هم تگ LGBT میخواست و هم خودکشی.