یادداشتهای بهارفلاح (57) بهارفلاح 5 روز پیش کرگدن اوژن یونسکو 3.9 26 کرگدن نمایشنامهای است در سه پرده اثر اوژن یونسکو، نمایشنامهنویس فرانسوی رومانیاییتبار که در سال ۱۹۵۹ نوشته شد. اوژین یونسکو در این اثر، دنیایی (پادآرمان شهری) را وصف کرده که مردم در آن با تمامی اختلافات اعم از نوع زندگی، فکر، عقیده و ... با منافع مشترکی که برای آنها مناسب نیست به یک گله میپیوندند.به گلهٔ کرگدنها!!! ♦️کرگدن، تلخی تنها ماندن انسان است در عصری که ارزشهای اخلاقی تبدیل به کلماتی برای خودنمایی شدهاند. همه کرگدن شدهاند و اگر برانژه از بین برود نسل انسان منقرض میشودو کرگدنها به خوبی و خوشی به زندگی خود ادامه میدهند. این خود بیانگر تصویری خوفناک است و انقراض نسل بشر را آشکار بیان میکند. این پوچی و عدم امید به آینده، شاخص بارز آثار سبک ابزورد است.نکتهٔ جالب این نمایشنامه انتخاب کرگدن از میان حیوانات مختلف است. کرگدن حیوانی است که پوستش خاکستری رنگ و پر از برآمدگی است. بر روی بدنش چینهایی دیده میشود. این چینها به شکلی هستند که انگار این جانوران زره به تن است.کرگدن بینایی ضعیفی دارد ولی برایمان نماد قدرت است قدرتی که در ذات خود ویرانگر است و هیچ مهاری را برنمیتابد.حیوانی که خوی حیوانی ووحشی گری اوبر کسی پوشیده نیست ♦️نکته ی برجسته دیگر در این نمایش عدم وجودقهرمان واقعی است. برانژه تنها انسان بازمانده در کرگدن آدمی لاابالی، بینظم، دائمالخمر، ضعیفالنفس و بیاراده است. مخاطب هرگز تصور نمیکند در پایان نمایش تنها بازماندهٔ نسل انسان، برانژه باشد. برانژه در طول نمایش مرتب به زیر تیغ نقد میرود و المانهای شخصیتیاش مورد سؤال قرار میگیرد. او از اینسوالها نمیگریزد بلکه در پی پاسخ به آنهاشخصیت فروخوردهاش آرام آرام دگرگون میشود و اصالت خود را باز میجوید.برانژه، در ابتدای نمایشنامه مدام مورد انتقاد دوست صمیمیاش، ژان، قرار میگیرد. نویسنده حتی پیش از آنکه ژان شروع به حرف زدن کند، در توضیح صحنه ابتدایی اشاره میکند که: «… برانژه اصلاح نکرده، سرش برهنه است، موهایش ژولیده، لباسهایش چروکیده، همه چیزش حاکی از بیتوجهی اوست، خسته به نظر میرسد و خوابآلود، و گاه خمیازه میکشد…»نکته قابل تامل پذیرشِ انتقادها ازسوی خود برانژه است در کرگدن تحولی به صورت تغییر شخصیت در سیر داستان نمی بینیم بلکه بهصورت بازیابی شخصیت است. ♦️ابتدا عدهای موضوع را انکار میکنند و به سادگی از این موضوع عبور میکنند.(همه انسانها در زمان روبه روشدن با یک پیشامد ناگوار درمرحله اول انکار میکنند مسئله را) عدهای آن را توهم توطئه پنداشته و به تمسخر مدعیان دیدن این حیوان متهم میکنند، اما واقعیت این است که دیر یا زود خواهند فهمید که موضوع چیست مردم بدون آنکه توان تحلیل موضوع و یا خوب و بد آن را داشته باشند، سعی میکنند همرنگِ جماعت شده و اینچنین میشود که کرگدن شدن مد میشود(ضرب المثل گرخواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو را همه باهم به نمایش میگذارند!) بازماندههای مخالف به دنبال راهی به جهت مقابله و حفظ موقعیت خود هستند، اما نهایتا همه تبدیل به کرگدن میشوند و تنها برانژه شخصیت اصلی داستان انسان باقی میماند که سرآخر در میان دنیایی از کرگدنها احاطه شده است. کرگدنها تشویقش میکنند که همرنگ آنها شود و او در آخرین سخنان خود که نمایشنامه به پایان میرسد با فریاد میگوید: در مقابل همهی شما از خود دفاع میکنم. من آخرین نفر از آدمیزاد هستم و تا آخر همینطور انسان میمانم. من تسلیم نمیشوم. ♦️مسخ شدن انسان را اولین بار در کتاب مسخ کافکا که به زیبایی هرچه تمامتر بیان شده بود خواندم.دراین کتاب مسخ دسته جمعی میبینیم یک اپیدمی.پیوستن کورکورانه افراد به یک جریان ♦️ بریده ای زیبا از کتاب برانژه می گوید: من از شما پیروی نخواهم کرد. من حرف شما را نخواهم فهمید. من همانی که هستم می مانم. من یک آدمیزادم. یک آدمیزاد! ... ♦️کتاب را برای باردوم به مدد باشگاهِ دوست داشتنی هامارتیا خواندم،که جذابیتی دوچندان برایم داشت. درمورد ترجمهٔ کتاب ،ترجمهٔ خانم پری صابری از نشرقطره را خواندم که ترجمه خوب وقابل قبولی بود. چشم دارى تو، به چشم خود نگر منگر از چشم سفیهى بىخبر گوش دارى تو، به گوش خود شنو گوش گولان را چرا باشى گرو؟ بى ز تقلیدى نظر را پیشه کن 11 44 بهارفلاح 1403/6/30 ملاقات بانوی سالخورده فریدریش دورنمات 4.2 16 انسانیتی که خریداری شد ملاقات بانوی سالخورده نمایشنامه ای تراژدی است که جنابِ دورنمانت با شیرینی کمدی از تلخی اثر می کاهد.نمایشنامه ای با پلات قدرتمند وموقعیتی دارماتیک وبدون انقضا که مخاطب خاص ندارد وبرای همه سلایق دلپسند وگیرا نوشته شده است. هیچ کاراکتری در نمایشنامه قهرمان واقعی ویا یک شرورِبدطینت نیست؛همگی انسانهای شکست خورده ای هستند که در موقعیتهای خاص اشتباه تصمیم میکیرند. اینجا انسان در مقابل انسان قرار مبگیرد انسانیت محک زده میشود،مردم شهر به طمعِ ثروت ورسیدن به رفاه با نگاه معامله گرانه وتحت فشارِ فقر تن به بی عدالتی میدهند. ارزشهای اخلاقی یک جامعه وابسته به مادیات و پول دیده میشود و انسان موجودی معرفی میشود که حاضر است برای رسیدن به ثروت، هر چیزی را که سدِ راهش است کنار بزند. همینطور عدالت نیز میتواند مورد معامله قرار گیرد و هر جنبهای از آن که سود بیشتری برای مردم داشته باشد، عدالتی شایسته اجرا تلقی گردد. اینجا شاهدِ انسانی هستیم که نزدیک به ۴۰سال کینه ای را درقلب خود نگه میدارد ودرپی انتقامی سخت از معشوقه ای که درگذشته داشته است گام برمیدارد. 🔻 کلر زاخاناسیان زن بسیار ثروتمندی است که ثروت خود را از ازدواج با مردی میلیاردر به دست آورده است. او که در کودکی ونو جوانی، در شهری دورافتاده زندگی میکرد، مورد سوءاستفادهی مردی به نام آلفرد ایل قرار گرفته و از او باردار شده میشود. اما به خاطر فساد دستگاه قضایی و شهادت دروغ، نتوانست جرم آلفرد را اثبات کند،ومحکوم میشود،همین مسبب به انحرتف کشیده شدن او میشود که کینه ای سخت از آلفرد ایل در قلب او به جای میماند،پس از گذشت سالها، او در قالب زنی سالخورده و ثروتمند به آن شهر بازمیگردد. شهری که برای نجات به ثروتش نیاز دارد. کلر برای اهداء ثروتش به آن شهر، یک شرط میگذارد شرطی انتقام جویانه و آن هم این است که مردم، معشوق سابق او را بکشند. تنها در صورت برآورده شدن این شرط، کلر به مردم شهر یک میلیارد دلار اعطاء میکند. مردم و شهردار ابتدا در مقابل این شرط او اعتراض میکنند؛ ولی کلر همچنان صبر میکند تا مردم، از شدت فقر با او همنظر شوند و به درخواست انتقام جویانه ای که او صادر کرده، کمک کنند. 🔻با توجه به فیلم زیبای بی همه چیز که اقتباسی بومی از این نمایشنامه است توضیحی مختصر دربابِ اقتباس : درترجمهٔ اثری از مبدا وفاداری به متن ارجحیت دارد دراقتباس هنرمند مجاز به دخل وتصرف میباشد .هنرمند اقتباسکننده در مرحله اول صاحب تفسیری تازه از متن مدنظرش برای اقتباس است و درنتیجه این تفسیر خاص، متن مبنا را مبتواند تغییر دهد و از نو بسازد که تبدیل به محصول تازهای منطبق با خوانش خودش شود و طی این تغییر، فرایندی را تجربه میکند که شبیه به ترجمه است ولی با تفاوتهایی با ترجمهای که زبان مبدأ میشود همانطور که در فرایند یک ترجمه، معانی اصطلاحات با برابری مختص به خود در زبان مقصد تطبیق داده میشود، ایدههای متنی در متن دیگر با تغییر شکلهایی بازسازی میشوند. اما در اقتباس، برخلاف ترجمه، مسئله وفاداری صرف نیست، بلکه مقصد همان خوانش و تفسیر تازه است. به بیان دیگر، هنرمند اقتباسکننده، متن از پیش موجودی را با مجموعه ایدهها و جهتگیریها ابتدا تفسیر و سپس تسخیر میکند، که این تفسیر و تسخیر، بسته به نتیجه نهایی میتواند منجر به نجات متن اصلی شود، یا تخریب آن.اقتباس درپایان بندی هم میتواند وفادار به اثر نباشد. 🔻بدون شک اگر کوشش و اهتمام آقای حمید سمندریان کارگردان و مترجم و پدر تئاتر نوین ایران، نبود ،هرگز آثار دورنمات اینچنین به مخاطبان ایرانی معرفی نمیشدند.10 اثر دیگر از دورنمانت توسط ایشان به فارسی برگردانده شده است. 3 39 بهارفلاح 1403/6/24 ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد: کمدی در سه قسمت با یک مقدمه و یک موخره ایرج پزشکزاد 3.2 6 بی ادب را به زر مگو که نکوست ادب مرد به ز دولت اوست نمایشنامه ای در سه پرده اصلی با یک مقدمه و یک مؤخره درژانر کمدی نمایشنامه داستان جالب وگیرایی دارد،نثر نمایشنامه پر است از شوخیهای عامیانه ، نکته ویژه وجالب دیگرش عاشق شدن شیطان در میان انسانهای عامی است.عشق شیطانِ نمایشنامه، یک هوس نیست، چرا که "هوس" زمینه ی کاری شیطان است ولی درعمل چنین چیزی نمی بینیم. بلکه او عاشق سادگی و درستی یک انسان عام می شود واین تناقضی جالب است با شنیده هایمان وباورهایمان به شیطان. البته عاشق شدن شیطان، اصل داستان نیست. موضوع اصلی چیز دیگری است موضوع جواب بله پورعلیزاده است به پیشنهادی وسوسه انگیز تا بتواند خود را از وضعیت اسفبارش نجات بخشد.قصه حول وسوسه های شیطانی ودغدغه های انسانی میچرخد پورعلیزاده کارمندی است ساده وعیالوار که به او پیشنهاد رشوه ای ده هزار برابر حقوق ماهیانه اش شده است و او نپذیرفته، حال شیطان متعجب از این که نسل چنین آدم هایی همچنان منقرض نشده است، در قامت یک آدم مدام با پورعلیزاده رو به رو می شود و تصمیم دارد او را ترغیب به گرفتن رشوه در قبال انجام کاری کوچک کند. کافی است پورعلیزاده یک سند بی ارزش را که کسی از وجود آن در فلان پرونده مطلع نیست بردارد و ده هزار برابر حقوقش پاداش بگیرد. نکته این جاست که این کار هیچ مسئولیتی هم برای او ندارد، لکن او نمی تواند بپذیرد و چند بار به شیطان می گوید اگر این کار را انجام دهد دیگر نمی تواند در آینه نگاه کند. اینکه یک کارمند ساده که حقوق چندانی نمیگیرد از رشوه گرفتن امتناع میکند شاید مقداری کلیشه ای ونخ نما باشد ولی زبان روان وساده نمایشنامه وموضوع جانبی عاشق شدن شیطان آنرا مکتوم کرده است. سوالی که شاید درذهن ما هنگام خواندن کتاب شکل بگیرد چگونه ادب و شخصیت فردی میتواند از ثروت و مقام اجتماعی مهمتر باشد؟! طرح جلد کتاب هم طنازانه وجالب انتخاب شده است.درمجموع نمایشنامهٔ فاخر وقوی را پیشِ روی نداریم ولی خوانش آن خالی ازلطف نیست. 3 33 بهارفلاح 1403/6/23 زنان فنیقی اوریپید 4.3 3 نمایشنامه ای ضدجنگ ومیهن پرستانه با مونولوگی(تک گویی) آغاز میشود که تقریبا تمام اتفاقات آتی را تاحدودی لو میدهدوشرایط ازدیدگاه یک شخصیت شرح داده میشود. برخلاف دیگر آثار اوریپید که همگی نام شخصیت اصلی (الکترا،مدآ،هلن....) را داشتند این نمایشنامه به نام گروه همسرایان نامیده شده است. 🔻اوریپید در این نمایشنامه به روایتِ تاریخِ نامتعارف و ناخجستۀ خاندان لائیوس بعد از سقوط اُدیپوس، پادشاه تبای، پرداخته است. همیشه هرقصه ای که واقعه برادرکشی را نقل کند ناخواسته قصه هابیل وقابیل را برایمان تداعی میکند حال نمیدانم آن زمان اوریپید ابن نمایشنامه را مهلم از این قصه نوشته است یا نه؟! 🔻در این نمایشنامهٔ پرشخصیت و هنجارشکن وبهشدت تراژیک، این ژانر را برایمان معنا میکند. ادیپوس(درزبان یونانی یعنی پسری باپاهای ورم کرده) که در کودکی بهقصد نابودی از قصر پدرش راندهشده، پس از سالها و بیخبر از همهجا، پدرش را به قتل میرساند. و مادرش یوکاسته را به همسری میگیرد(ناآگاهانه). اما بعد از باخبری، این بار گناهْ ادیپوسِ پادشاه را ویران میکند، ودوچشم خودرا از حدقه در می آورد،وی ضعیف و نابینا به دست پسرانش( اتئوکلس و پولونیکس) به زندان میافتد. تا شهر از نکبت او در امان باشد. تخت پادشاهی خالی است و ولیعهدهای جوان تصمیم میگیرند با تعویض مقام، هرکدام یک سال به تبای حکومت کنند. ابتدا نوبت اتئوکلس است و البته که لذت حکمرانی او را در خودش میبلعد و قدرتطلبی، دو برادر را برابر هم قرار میدهد. حالا پولونیکس داماد پادشاه آرگوس شده. و با حمایت او، برای بازپس گرفتن سهمش از پادشاهی، به تبای لشکرکشی میکند.درکتاب آیسخولوس که قبل مطالعه کردم( در نمایشنامه هفت دشمن تبس)هم ماجرای نبرد این دوبرادر ذکر شده بود. دوشخصیت اصلی زن یعنی آنتیگونه و یوکاسته درکنار گروه همسرایان(زنان فنیقی)به پیشروی قصه کمک می کنند.دراین کتاب همچون دیگر تراژدی های یونان وقایع دلخراش جنگها نمایش داده نمیشود وتوسط پیک یا قاصدی فقط بیان میشوند. 🔻برای خواندن کتاب بهتر است پیش زمینه ای از نام خدایان واساطیر یونان داشت. 1 37 بهارفلاح 1403/6/17 آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا آیسخلوس 4.4 5 آیسخولوس شامل ۷قسمت است ۱_تریلوژی اورستا 🔻آگاممنون:ماجرای بازگشت فاتحانه آگاممنون از جنگ ۱۰ساله تروا وبه قتل رسیدن وی توسط کلوتمنسترا(همسرش) به کمک معشوقه اش(آیگیستوس) 🔻نیازآوران:ماجرای بازگشت اورستس پسر آگاممنون از تبعید ودیدارش با خواهرش(الکترا) وپیمان بستن خواهروبرادر برای خونخواهی پدر.کلمه نیازآوران متظور زنانی است که نذرونیاز بر گورِ مردگان میبرند 🔻الاهگان انتقام:سرگذشت اورستس پس از قتل مادرِخود وپناه بردن به آپولون وسپس دادرسی به پیشگاه آتنا الاهگان انتقام خونخواه کلوتمنسترا هستند ۲_پرومتئوس در بند:نمایشنامه ای فقط برای خواندن ونه برای اجرا ،چراکه ابزارهای به کار رفته در نمایشنامه امکان اجرایش درآن زمان را غیر ممکن کرده است.همسرایان حضور کمرنگ تری نسبت به بقیه دارند.ماجرای به بند کشیدن پرومتئوس به بند به دستور زئوس ودرادامه ماجرای دردناک آیو که کینه وحسادت هرا آواره اش میکندو.... ۳_هفت دشمن تبس:ماجرای دوبرادر بنام اتئوکلس وپولونیکس که باهم عهدی میبندند برای فرار از نفرین و تقدیری شوم. اما عهد شکسته میشود وهردوبرادر میمیرند زبان نمایشنامه کاملا حماسی میشود ودیالوگها مملو از خودستایی ورجزخوانی های پهلوانان است ۴_پارسیان:نمایشنامه ای باطرح خیلی منسجم که ماجرای شکست خشایارشاه درنبرد دریایی سالامیس وبزرگداشت پیروزی یونانیان.تنها اثری که براساس واقعه تاریخی واقعی نوشته شده هرچند خرده میتوان به آن گرفت ازجمله اینکه ایرانیان را پرستنده خدایان یونان قلمداد میکند درصورتیکه خلاف واقع است.یا توصیف اغراق آمیز کشتی ها ۵_پناه جویان:ماجرای پناه بردنِ دانائوس ودخترانش به شهر آرگوس برای تن ندادن به ازدواج اجباری با پسرهای آیگوپتوس (برادر دانائوس) شخصیت اصلی دراینجا گروه همسرایان است که همان ۵۰دختر دانائوس هستند. جذابیت پناه جویان برایم کمتر از بقیه بود. از آیسخولوس به عنوانِ پدرتراژدی و یکی از بهترین نمایشنامه نویس دوره باستان یاد میشود،وی رویدادهای مهمِ زمانه را در قالب نمایشنامه بازتاب میداده است مضمون نوشته هایش برپایه رابطه انسان با ایزدان استوار است سرنوشت شخصیتها بیشتر دردست خدایان میباشد تا خودشان .قسمتِ غم انگیز بیوگرافی آیسخولوس پی بردن به اینکه تنها ۷تراژدی از ۹۰ اثر وی در دسترس انسانِ عصرِ حاضر است. دیالوگهای پرصلابت وفاخر وپرطنین زببایی دوچندانی به نمایشنامه ها میدهد آیسخولوس شخصیتها را چنان ملموس وزنده به تصویر میکشد که پس از این همه سال هنوز مخاطب میتواند ارتباطی مستقیم با شخصیتها بگیرد.نمایشنامه ها همه با زبانی ساده وشاعرانه که پیچیدگی خاصی ندارند بیان شده اند،اکثرا با تلقینی شروع شده درابتدا ودراوج پایان رویداد به حدنهایی میرسند.روند همگی برگِرد رابطه متقابلِ شخصیت وهمسرایان میگردد.خیلی ازطرحهای نمایشنامه ها فاقد اساس منطقی هستند واز عناصر مافوق طبیعی استفاده شده است مثلِ حضور روح داریوش در پارسیان ویا موجودات آسمانی وجانوران بالدار ♦️نمیتوان از حسن های بی شمارِ کتاب نام برد و از ترجمه فاخر وباشکوه وبااصالت عبدالله کوثری سخن به میان نیاورد.ایشان را با ترجمه ادبیاتِ آمریکای لاتین میشناسیم ولی الحق والانصاف برای آیسخولوس سنگ تمام گذاشته اند. ♦️امتیاز ۵ منصفانه ترین امتیاز است به کتاب ولی به دلیل اینکه نمایشنامه پارسیان بیانی متعصبانه داشت ونادیده گرفتن نبرد زمینی وفتحِ آتن توسط سپاه خشایارشاه وپرداختن تنها به نبرد دریایی«سالامیس» وتوصیف خشایارشاه با آن شکوه وعظمت با لباس ژنده باعث شد نتوانم به امتیاز ۵تن بدهم. ♦️درپایان تشکر ویژه از جنابِ آقای خطیب دارم به خاطر معرفی کتاب وسعه صدر ایشان برای راهنمایی در سیر خوانشِ تراژدی های یونان. 13 31 بهارفلاح 1403/6/12 دست تکیده تامس هاردی 3.8 4 دست تکیده کتابی خواندنی برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه معمایی و ادبیات گوتیک داستان کوتاه دست تکیده اثر توماس هاردی، ماجرایی مملو از احساس ترس، خشم، شرم و اندوه است که تا پایان ماجرا بهخوبی نمایش داده میشود. ماجرای ورود عروسی نو به دهکده ای کوچک را به تصویر می کشد، عروسی که از داماد خود جوان تر به نظر می رسد، عروسی که در ملاحت و زیبایی کم نظیر است،.اما پیش از اینکه او به دهکده وارد شود، شایعات پیرامونش بهسمت دهکده قدم برمیدارند. چند روز پس از ورود خانم لاج به دهکده ماجرای عجیبی اتفاق می افتد که رودا(همسر سابق آقای لاج) را به وحشت می اندازددر این بین، رابطهی خانم لاج با اطرافیان خود را نیز مورد بررسی قرار میدهد. تفاوت دو طبقهی سرمایهدار و کارگر، بهخوبی در این اثر نمایش داده میشود. کتاب به لایههای تاریکی از حقایق زندگی اشاره میکند وتفاوت دو طبقهی سرمایهدار و کارگر را بازگو میکند داستان حول دوشخصیت یعنی رودا همسر سابق آقای لاج که همراه پسر کوچک خود در کلبه ای که نسبتاً با مرکز شهر فاصله داشت زندگی می کردند،حسادت زنانه او که از سوالهایی که از پسرش درمورد ظاهرِ نوعروس آقای لارج میپرسد به وضوح مشخص است نشان ازاین دارد که حسادت زنانه تا زمانی که حسی درون در آن زن باقی مانده باشد وجود خواهد داشت واما شخصیت بعدی خانم لاج است دختری معصوم ومهربان که بدونِ چشمداشت محبت میکند ودرپی نقص عضوی که برایش پیش می اید برای جذبِ دوبارهٔ محبت همسر وارد بازی خطرناکی میشود وخواننده با اتفاقات عجیبی مواجه میشود که چرایی آنها را هرگز با عقل و منطق نمیتوان توجیه کرد!!!در ادامه ماجرای خواندنی وجذابی رخ می دهد که تاپایان خواننده را به دنبال خود میکشاند کتاب از نشر چشمه ترجمهٔ خوب ابراهیم یونسی خواندم ولی از برنامه طاقچه با رسم الخط و ویراستاری آزاردهنده من باب مثال : واژه اسب اسپ نوشته شده نه یکبار چندین بار !!! دستِ چپش را چپ اش نوشته شده ویا دهکده, ده کده نوشته شده وخیلی کلمات دیگر 7 32 بهارفلاح 1403/6/9 رودین ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 9 آقای رودین حرف،حرف،حرف تا کی...مردِ عمل باش!!! این رمان شرح حال زندگی و ماجرای عاشقانۀ فردی به نام دیمیتری نیکلایویچ رودین و دختری به نام ناتالیا می باشد. رودین نمونه ای بارز از مفهومِ «بزرگی سراسر به گفتار نیست دوصدکرده چون نیم کردار نیست» وی فردی است خوش صحبت وباسواد وخوش قریحه که از توانایی های فکری بالایی برخوردار است اما، در جامعه و محیط زندگی اش جایی ندارد.رودین ۳۵ساله فردی فقیر و روستایی است که برای اقامت به مسکو مهاجرت کرده و در خانۀ روستایی مادر ناتالیا(داریا)مستقر می شود. داریا زنی ثروتمند که خانه اش، محل رفت و آمد اشراف و بزرگان است وگاهی جای مباحثات علمی سیاسی اقتصادی میشود در خلال داستان از خرده روایت هایی بین رودین ودیگر اشخاص بزرگ می خوانیم اما، داستان اصلی وقتی شروع می شود که ناتالیای 17 ساله عاشق او می شود. همه چیز به نظر خوب پیش می رود تا زمانی که راز رودین برملا شده و تصمیمی برای احیای آزادی شخصی اش می گیرد.و درادامه....... در واقع رودین، نمایندهٔ افراد تحصیلکرده و نخبهایست که دانش و آگاهیاش در حد نظری و تئوریک باقی میماند و هرگز به نیرویی سازنده و کنشگر بدل نمیشود؛ زیرا فاقد اراده و مسئولیت پذیری وتوانایی لازم برای عملی کردن افکارِخود و ایجاد تغییرات و اصلاحات هستند.آرمانخواهیاش به جایی نمیرسد.چون وقتی پای عمل میرسد، نمیتواند مثل حرفهایش رفتار کند،در انتها او فقط و فقط یک بازنده است.حتی ارادهٔ ایستادن پای دختری که به او علاقه مند است را ندارد و نمیتواند بماند. رودین بیل زنی است که توان بیل زدنِ باغچه خود را ندارد. با همین اولین کتابی که از ایوان تورگنیف خواندم پی به قدرت وفنِ داستان نویسی بالای این نویسندهٔ روسی تبار بردم.روایت داستان روان وملموس وخواندنی بود وپراز دیالوگهای پربار وحرفه ای .کتابی پرحجم نیست ولی تاثیر بسزایی در فکرواندیشه خواننده میگذارد.کتاب را از نشرماهی مطالعه کردم ترجمه وویراستاری خوب وقابل قبولی داشت.کتابی که اولین بار نامش رادر برنامه کتاب باز توسط مهران مدیری شنیدم،ولی تا به امروز موفق به خواندن آن نشده بودم. بریده هایی زیبا از کتاب : هیچ چیز ممکن نیست بدتر و زننده تر از خوشبختی باشد که دیر نصیب آدم می شود؛ لذتی ندارد که هیچ، به علاوه حق لعنت فرستادن بر سرنوشت را هم از شما سلب می کند همیشه هم اشکها مایهی خیر نمیشوند. آنها وقتی شفابخش و سرورانگیزند که قبل از فرو ریختن مدت زیادی در سینه بجوشند و سپس فرو ریزند. اول بسیار شدیدند، ولی رفتهرفته آرامتر و شیرینتر میشوند و خستگی گنگ و ملالآور ما را میزدایند 2 38 بهارفلاح 1403/6/8 اتوبوسی به نام هوس تنسی ویلیامز 3.8 14 نمایشنامه اتوبوسی بنام هوس نمایش نامه ای درژانر درام و عاشقانه که تصاویری تکان دهنده از زندکی را روایت میکند نقاط قوت خط داستانی منسجم با دیالوگ های تاثیر گذار ودرست، صحنه پردازی خوب، خط روایی داستان که به خوبی خواننده را به دنبال خود می کشد و از همه مهمتر شخصیت پردازی فوق العاده آن را می توان نام برد. بلانش،شخصیت کلیدی نمایشنامه که مشکلات زیادی را در زندگی متحمل شده است، شخصیتی متزلزل پس از اخراج از مدرسهای که در آن به تدریس مشغول بود، برای دیدار با خواهرش «استلا» به پیش وی و شوهر خواهرش «استنلی» میآید. استنلی که یک قمارباز است از بدو ورود بلانش سر ناسازگاری با وی دارد و از طریق یکی از دوستانش از گذشته بلانش باخبر میشود و…..... عشق، نفرت، حسادت، رقابت، هوا و هوس، دروغ و دورویی و در یک کلام زندگی در نمایشنامه اتوبوسی به نام هوس تمام قد با همه ابعادش جریان دارد بلانش که رویایی می اندیشد و به قول معروف به دنبال شاهزاده رویا بر اسب سپید است اما تلاش و دست آوردش چیزی کاملا متفاوت است،شخصیتی رقت انگیز دارد.وسواس ظاهری او و نیازش برای جذب هر مردی که ملاقات می کند در ابتدا مخاطب را به او بی اعتماد می کند . اما هنگامی که روایت لایه های نهان رفتار بلانش را فاش میکند بیننده رفته رفته قضاوت های خشن را زیر سوال می برد و به گونهای تعلیقی شکل می گیرد درصحنه 2وقتی استنلی نامه ها را می بیند، بلانچی آشفته و عصبانی می شود. او انگار که زندانی خاطراتش باشد، و بعدها جذب میچ می شود چون که او هم کسی را در زندگی اش از دست داده است .خلا های عاطفی که درگذشته دارد را با لوندی برای جنس مخالف میخواهد جبران کند استنلی مردی رک وگستاخ وخشن، رفیق باز،قمارباز که با افتخار وجسارت به خواهرزنش حین لباس عوض کردن می گوید «راحت باش،این شعار ماست» سعی دارد خود را مرد خانواده، بامرام، محکم، صادق و وفادار نشان دهد ولی در پایان او هم تسلیم خواسته نفس می شود و بعد از آن باز دورویی و تظاهر استلا که ساده می اندیشد و ساده زندگی می کند و سعی دارد همه چیز را آنگونه که هست ببیند و لمس کند ودرمقابل خواهر گاهی نقش مادر را باری میکند ولی در نهایت او هم خود را فریب می دهد و سعی دارد تنها آنچه به مذاقش خوش است را ببیند و روی ناملایمتی ها چشم و گوشش را می بندد. لذت نمایشنامه با دیدن فیلم اقتباسی که شاهکاری برجسته و دیدنی از ”الیا کازان“ وبازی مارلون براندو است دوبرابر میشود.چه خوب که فیلم سیاه وسفید است وبافضای نمایشنامه همخوانی دارد. یکی ازبریده های زیبای کتاب : اگرخدا بخواهد،بعداز مرگ هم تورا بیشتر دوست خواهم داشت. 🔻درمورد سوال مطرح شده در باشگاه هامارتیا توسط جنابِ آقای خطیب نظر من عدم رضایت بلانش است. 15 37 بهارفلاح 1403/6/4 افسانه قاجار حمزه سردادور 3.6 5 اولین کتابی که از حمزه سردارور خواندم نویسنده ای که برایم گمنام بود وبه مدد باشگاه کتابخوانی فرزند سرنوشت با او آشنا شدم. افسانهی قاجار رمانی تاریخی از «حمزه سردادور» است که در آن ماجرای زندگی دختری با نام «افسانه»، شاهدختی در دورهی قاجاریه که همیشه ناشناس ماند، روایت میشود. کتاب شاید تمام مطالبش واقعی نیست و از تخیلات نویسنده سرچشمه گرفته چون هر جا سرچ کردم هیچ اطلاعی از اینکه محمد شاه قاجار دخترش با ناصرالدین شاه عوض شده نبود.ولی حتی اگر افسانه ای نبوده باشد به دلیل آشنا شدن ما خلق وخوی مردمان آن زمان اتفاقات آن دوره تاریخی بی شک ارزش خواندن را دارد.چون در دلِ داستانِ افسانه وقایع تاریخی آن دوره، چون مرگ فتحعلیشاه قاجار؛ انتخاب ولیعهد؛ عشق ولیعهد به افسانه؛ چگونگی و علل ملاقات امیرکبیر با افسانه؛ توطئه علیه امیرکبیر؛ چگونگی سقوط شهر مشهد و مرگ افسانه، مورد توجه قرار گرفته و خواننده علاوه بر خواندن رمانی جذاب ، تکهای از تاریخ این مرز و بوم را نیز از دیدگان میگذراند. این کتاب توصیه میشود به کسانی که هیچوقت علاقهای به خواندن کتب تاریخی نداشته وبرایشان خسته کننده است این سبک نگارش داستانی باعث شده کتاب ملال آور نباشد و با چندوچونِ وقایع آن دوره تاریخی اشنا شوند و با علاقه کتاب رو بخوانند. واقعا نویسنده رمان تاریخی نویس خوبی است در یک کلام. نقدی که میتوان بر کتاب داشت اطاله کلام که گاهی غیرقابل تحمل بود و توصیفهای زیادی داشت. البته سرعت روایت وقایع درپایان بسیار بالاتر میرود شرحی اندک از نویسنده کتاب: حمزه سردارور مترجم ونویسنده ایرانی زاده تبریز با نام مستعار (ح.س.علیمردان) نویسنده ای که به عنوان مترجم زبان روسی در سفارت شوری فعالیت داشته اند.فعالیت مطبوعاتیاش را از ۱۲۹۸ش در روزنامهٔ رعد آغاز کرد. حمزه سردارور بهدنبال تاریخ مستند یا شخصیتهای واقعی نبود، بلکه قهرمانانش را از آدمهای گمنام انتخاب میکرد که زندگی پراز اتفاقات دلکش وجذاب داشتند. سردادور نثری روان و بیتکلف داشت و اصول داستان را به خوبی میدانست؛ داستانهای او سرشار از عشق، توطئه، صحنههای عاشقانه و رمانتیک بود. اما شاید این نویسنده بیشتر به جذابیت رمان اهمیت میداده است تا سندیت تاریخی آن. 13 37 بهارفلاح 1403/6/1 مرگ فروشنده آرتور میلر 4.1 25 این نمایشنامه روایت سالهای آخر زندگی مرد میانسالی به نام ویلی لومان است که درواقع بازاریابی است که باوجود اینکه در سن بازنشستگی است ولی همچنان کار میکند و وضعیت شغلی و خانودگیاش را نابسامان و شکست خورده میبیند،رفتار ویلی مملو از ناهماهنگی وسردرگمی است وبه خاطر انکار زندگی حال خود غرق در زندگی گذشته است،مدام درحال تلاش برای نظم به زندگی ومقابله با اشتباهات گذشته اش است.حافظهاش آنچنان دچار اختلال شده که خط زمانی از دستش دررفته و مدام خود را در موقعیت سالهای گذشته تصور میکند. حرکت و گسترش موضوع نمايشنامه بر پايه ي رابطه بين ويلي لومن و پسر بزرگترش، بيف، استوار است. حس متناقضي پدر و پسر را به يكديگر پيوند ميدهد. از سويي آنها همديگر را سخت دوست ميدارند. هنگامي كه دور از هم هستند براي ديدار بيتابي نشان ميدهند. از يكديگر متنفر نيز هستند. زيرا هر يك ديگري را عامل شكست خود مي پندارد. پس اين دو عضو خانواده نميتوانند روي در روي به بيان احساسات خويش بپردازند. رابطه ي عشق و نفرت بين پدر و پسر، رفتار ديگر شخصيتها را نيز تعيين ميكند. ليندا، همسر ويلي لومن، او را دوست ميدارد، اما نميتواند كمكي براي ايجاد تعادل رواني در زندگي ويلي طرح و اجرا كند. به سخني، ليندا آرامبخشي است كه با سكوت خويش در برابر ويلي بااو همراهی میکند. بیشتر زمان نمایشنامه با خیالپردازیهای ویلی، در گذشته میگذرد. ویلی که در زندگی امروزش درمانده شده و اختیاری بر اوضاع ندارد، به گذشته چنگ میزند، به زمانهایی که روزنهای از امید برای بهبود اوضاع وجود داشت. نام نمایشنامه را اولین بار در فیلم «فروشنده» اصغرفرهادی شنیدم ولی تا به امروز موفق به خواندن نشده بودم تا به مدد باشگاه هامارتیا موفق به خواندن این اثر جذاب وزیبا شدم چیزی که از خواندن نمایشنامه برآورد کردم اینکه ویلی یک بازاریاب یک شرکت است وبه شهرهای مختلف میرود ومشتری جذب میکند ولی نمیدانم چرا به فروشنده ترجمه شده است!!!!! آرتور میلر در مرگ فروشنده به روشنی فریاد میزنذ "مرگ بر نظام سرمایهداری" روش آرتور میلر در پرداخت موقعيتها، به كنش نمايشي و نيز به شخصيتها اجازه داده است كه به راحتي از حال به گذشته و از گذشته به حال و آينده سير كنند. در اين نمايشنامه فوق العاده که فضاسازی بسیارخوبی دارد ، بنيادهاي اساسي يك جامعه ي سرمايه داري يعني خانواده، دفتر كار يك وكيل، دفتر كار يك بازرگان، رستوران، محل بازي بچه ها، ساختمانهاي بلند فراسوي خانه ي حقير لومن، باغ زيباي ويران شده ي قرن نوزده و مرگ يك انسان را در يك صحنه گرد آورده میشود. 5 33 بهارفلاح 1403/5/25 صداهایی از چرنوبیل: تاریخ شفاهی یک فاجعه ی اتمی سوتلانا آلکسیویچ 4.0 30 کتاب حاضر گزارشی از دلیل وچگونگی حادثه چرنوبیل ارائه نمی دهد بلکه شامل روایتهایی است که نشان میدهد طی حادثهی فجیع چرنوبیل، آتشنشانان و پزشکان و کارگران زیادی قربانی شدند. آنها قهرمانانه به میدان آمدند تا برای نجات جان همنوعان خودشان اقدام کنند. میدانی که خالی از چارهاندیشیهای حکومت شوروی و مملو از سهلانگاری و پنهانکاری ناشی از ترس از سوی دولتمردان وقت بود. باوجود نوشتههای مستندی که از زمان حادثه برجای مانده است، هنوز هم ابهاماتی باقی مانده که هیچکس دقیقاً نمیداند چه اتفاقی افتاده است. فاجعهی چرنوبیل که بدترین اتفاق غیرنظامی در نیروگاه هستهای بهشمار میرود، در ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ رخ داد. این حادثه حاصل یک انفجار و آتشسوزی در رآکتور هستهای شماره ۴ نیروگاه اوکراین بود. انفجار نیروگاه چرنوبیل بهدلیل یک آزمون و خطای انسانی روی این رآکتور هستهای روی داد. انفجاری که مرکز هستهی راکتور را متلاشی کرد، به انتشار حجم زیادی از تشعشعات مواد رادیواکتیو در منطقهی وسیعی از غرب شوروی و حدود سهچهارم اروپا منجر شد. عدهی زیادی معتقدند تأثیرات و نتایج انتشار این تشعشعات تا سال ۲۰۶۵ همچنان روی کرهی زمین باقی خواهد ماند. سوتلانا الکسیویچ» روزنامهنگار مشهور اوکراینی، کتابهایش را بیشتر دربارهی جنگ و حوادث و براساس مصاحبه با صدها نفر از مردم و بهصورت مستند مینویسد.سالها به عنوان روزنامهنگار و واقعنگار در ژانر رمان جمعی یا تکگویه کار کرده است. تابوتهای روئین و جنگ چهره زنانهندارد از مشهورترین نوشتههای او در ژانر رمان جمعی است که به فارسی ترجمه شده است. جنگ چهره زنانه ندارد را هم خوانده بودم ازقبل، داستانهایی مستند از زنان حاضر در جنگ جهانی دوم . کتاب «صداهایی از چرنوبیل» داستانهای واقعی از مردمی است که ناخواسته درگیر آلودگیهای شدید هستهای در اثر انفجار در نیروگاه اتمی اوکراین شدند. زندگیهایشان در عرض ۹۰ ثانیه ازاینرو به آن رو شد؛ همهچیز تغییر کرد و لبخندهایشان به اشک تبدیل شد.کتاب تماما شرح مستندی است از وقایعی تکان دهنده که قلب هر انسانی را به درد می آورد. «صداهایی از چرنوبیل» ماجرای ترسها و خشمها و زندگی آدمهای بیگناه را از زبان خودشان بهصورت واقعی و با هنر نویسنده بهگونهای خواندنی به تصویر میکشد. روایتهایی که شاید جای دیگری فاش نشده و تنها در این کتاب میتوان خواند. بار غمی که از خواندن کتاب بر قلب آدمی می نشیند را نمی توانم انکار کنم ولی از خواندن کتاب پشیمان نیستم. کتاب را از نشر کوله پشتی ترجمه حدیث حسینی خواندم ولی نشر میلکان هم کتاب را با عنوان «صداهایی از چرنوبیل: تاریخ شفاهی یک فاجعهی هستهای» و با ترجمهی سمانه پرهیزکاری به بازار عرضه کرده، همچنین کتاب با عنوان «صداهایی از چرنوبیل» با ترجمهی احمد عزتیپرور توسط انتشارات ملورین چاپ و منتشر شده است. 4 34 بهارفلاح 1403/5/24 جعفرخان از فرنگ آمده: کمدی در یک پرده حسن مقدم 3.8 10 نمایشنامه ای تک پرده ای درژانر کمدی كمدي از نوع كمدي موقعيت است به اين معني كه موقعيت انتخاب شده توسط نويسنده،مقدمات ساز و كار كمدي را مي سازد.موقعيت انتخاب شده براي نمايش بر پايه تضاد شكل مي گيرد،تضادي كه از تقابل سنت و مدرنتيه پديد مي آيد،وکنایه ای است به برداشتهای سطحی جماعتی که به اروپا می رفتند وبرمی گشتند وفقط به ظواهرامور توجه داشتند و نه به علم ودانش آنها.نمایشنامه انتقادی طنزگونه به روابط وساختار معیوب اداری ایران وناهنجاری های موجود درآن را نیز دارد نویسنده دراین نمایش علاوه بر اینکه نظام خانوداده ایرانی با تمام سنتها ،خرافات وخصوصیات اخلاقی در اواخر دوران قاجار را به تصویر میکشد تضاد فرهنگ ایرانی وغرب (درمقیاس بزرگتر تجدد وسنت) را بیان میکند زبان نمایش نامه ساده وبدون ادا واصولی پیچیده است.این سادگی از اول تا پایان نمایش جاری است.شخصیت محوری این نمایشنامهٔ کمدی جعفرنامی است تحصیل کرده،علاقه مند به بهداشت فردی از یک خانواده متمول وسنتی که پس از ۸سال زندگی در فرانسه به وطن بازگشته است سبک زندگی حعفرخان تغییر کرده وفرنگ مآبانه شده است ولی خانواده نمی پذیرد خانواده ای که سحروجادو وطلسم دانستن حسن محسوب میشود.داستانِ نمايشِ جعفر خان از فرنگ برگشته درباره پسر خانواده اي ثروتمند است كه در ضمن آبروي فاميل هم محسوب مي شود.جعفر پس از تمام كردن تحصيلات خود در خارج از كشور،به وطن بر مي گردد تا عصاي دست مادر و مايه افتخار دايي و فاميل باشد.آنها قصد دارند اورا به فرهنگ وسنت خانواده متمایل کنند.ودختری از فامیل به نام زینت را به عقد او دربیاورند. اما رفتار ناسازگار جعفرخان از یک طرف وزندگی سنتی خانواده اش از یک طرف سبب میشود تا جعفرخان چمدان را برداشته وتصمیم به بازگشت به فرنگ را بگیرد. بیگانه شوم از تو که بیگانه پرستی آزار کشم گر ز تو بیگانه نباشم وحشی صفت از نرگس مخمور تو مستم زان است که بی نعرهٔ مستانه نباشم 1 28 بهارفلاح 1403/5/17 دست های آلوده ژان پل سارتر 3.9 14 سیاست آنقدر کثیف است که دستهای همه را آلوده میکند. نمایش نامه ای ۷پرده ای در قالب درام که جز پرده اول بقیه پرده ها مربوط به زندگی گذشته هوگو شخصیت اصلی نمایشنامه است. ای کاش جناب سارتر کلیه آثارش را به این خوبی می نوشت.فضاسازی .شخصیت پردازی ودیالوگها همه وهمه آنچنان بر جذابیت کار کمک کرده است که منِ خواننده را تا پایان با اشتیاق دنبال خود می کشاند.از ۵اثری که از سارتر خواندم ،دستهای آلوده یک سروگردن از همه بالاتر بود من تنها دلیلش را پرداخت درست به قصه وجنبه هنری کار می بینم برخلاف آثار دیگر که به دنبال بیان افکارفلسفی خودبود. دستهای آلوده (چه اسم برازنده ای)روایت کننده زندگی حزبی،سیاسی است که درآن اعضا فقط سربازانی بله قربان گو هستند وهردستوری را بدون هیچ عذر وبهانه ای می پذیرند حتی اگر برخلاف اصول اخلاقی وعواطف شخصی آنها باشد. شخصیت اصلی کتاب دست های آلوده شخصی به نام هوگو است. وی در ابتدا عضوی ساده است که کارهای کم اهمیت حزب را بر عهده دارد؛ اما می خواهد کار بزرگی را انجام دهد تا حزب او را به عنوان مهره ای فعال بشناسد و در انجام ماموریت های خطیر و مهم رویش حساب کند. انگیزه هوگو برای وارد شدن به حزب، تنفرش از زندگی بورژوایی گذشته اش است و دلیل عدم اعتماد اعضا حزب را زندگی بورژوایی غیر حزبی اش می داند. همه او را آدمی ناز پرورده و رنج ندیده و گرسنگی نکشیده می دانند و با این دید او را از خود جدا می بینند. سرانجام هوگو برای ترور یکی از افراد رده بالای حزب که باعث اختلاف درون حزبی شده است، انتخاب می شود.کل داستان از اینجا به بعدحول یک دستور مخفی سازمانی برای حذف یکی از اعضای بلند پایه حزب به نام هودرر پیش میرود. کسی که قصد جدی و قطعی برای مصالحه با دو گروه دیگر را دارد این تصمیم به کام سایرافراد حزب خوش نیامده است.فرصت برای عرض اندام هوگو مناسب است. و او با حمایت اولگا تنها دوست درونحزبیاش، خود را برای انجام این مهم پیشنهاد میدهد. چندی بعد هوگو به همراه همسرش ژسیکا به عنوان منشی در عمارت هودرر مشغول به فعالیت میشود. کتاب را از نشر نیلوفر به ترجمه زنده یاد جلال آل احمد خواندم که ترجمه ای روان وجذاب بود. درپایان به گمانم کتاب موضوعی ضد کمونیستی داشت،اما همیشه ازسارتر خوانده ایم وشنیده ایم که طرفدار استالین وکمونیسم بوده است.دلیل این تناقض را متوجه نشدم. بریده ای زیبا از کتاب: من نمیدانم جوانی چیست من از کودکی مستقیماً به سن مردی رسیدم. 21 58 بهارفلاح 1403/5/15 حکومت نظامی (شهربندان) آلبر کامو 3.6 6 این نمایشنامه را میشود از دید فلسفه سیاسی تحلیل کرد،که تصویرگر نظامهای فاشیستی است و هم یادآور نظامهای کمونیستی. کامو در این نمایشنامه مدافع آزادی انسان و منتقد هر نوع نظام سیاسی است که این آزادی را به بند میکشد،و شهری را به تصویر می کشد که مجبور به سکوت و اطاعت بی قید و شرط از شخصیتی مستبد وزورگو شده است.حکومتی سخت که باجداکردن مردان وزنان داشتن هرگونهذرابطه عاطفی را ممنوع میشمارد.چرا که تنها حقیقت مرگ است(فلسفه پوچی کامو) تفاوت این نمایشنامه نسبت به رمانِ جذاب طاعون در این است که در این کتاب، طاعون به شکل یک شخصیت درآمده است و وارد داستان میشود. ما ابتدا با شخصی روبرو هستیم که از ثبات خوبی برخوردار است. ولی به ناگاه یک تغییر عظیمی جای این ثبات را میگیرد. و آن چیزی جز ورود یک نوع بلا و بیداد نیست. طاعون به همراه منشی خود، مرگ، ظاهر میشود. طاعون خواهان تسلیم مردم شهر و به زانو درآمدن آنهاست. در مقابل، گروهی از مردم به رهبری دیگو، روزنامهنگار، و نادا، فردی مستقل و پوچگرا، تصمیم به مقاومت میگیرند. شرحی اندک از نویسنده ای که این روزها مهمانِ باشگاه محاکات است: روح اصلی آثار کامو پوچی است ودوم طغیان.کامو، عقیده داشت که انسان ها در دنیایی بی معنی زندگی می کنند اما این عقیده، هیچ وقت برای او به مانعی برای لذت بردن از زندگی تبدیل نشد.آلبر کامو اذعان می کند که زندگی انسان در مقیاسی بزرگتر، پوچ و بی معنا است اما او برخلاف برخی از فلاسفه، درنهایت در برابر ناامیدی و پوچ گرایی، از خود مقاومت نشان می دهد. کامو بیان می کند که ما باید با درک این موضوع کنار بیاییم که عمده ی تلاش هایمان در نهایت بی ثمر باقی خواهد ماند، داستان زندگی مان فراموش خواهد شد و نوع بشر به شکل تغییر ناپذیری فاسد و جنگ افروز باقی خواهد ماند، اما با این حال باید به زندگی مان ادامه دهیم و این مشکلات را به گونه ای تحمل کنیم.خیلی از شخصیتهای خلق شده توسط کامو درآثارش دغدغه ها وخصوصیات اخلاقی یکسانی دارند که بیان کننده فلسفه کامو هستند. کتاب با ترجمه پرویز شهدی خوانده شد که ترجمه خوب وقابل قبولی بود. ای کاش بلادیده و بیمار نبودم در حبس مطب، بند و گرفتار نبودم یا اینکه اگر قسمت من بوده مریضی بیمارِ پزشکان دغلکار نبودم حسرت به دلم ماند که یک بار بمیرم قربانیِ هر دفعه و هر بار نبودم 10 27 بهارفلاح 1403/5/14 عروسی خون فدریکو گارسیالورکا 3.4 9 نمایش نامه ای کلاسیک درژانر تراژدی تراژدی ، نمایش اعمال مهم و جدیّی است که در مجموع به ضرر قهرمان اصلی تمام میشوند؛ یعنی داستان به فاجعه منتهی میشود. این فاجعه معمولاً مرگ جانگداز قهرمان تراژدی است. مرگی که البته اتفاقی نیست؛ بلکه نتیجۀ منطقی و مستقیم حوادث و سیر داستان است.دراین نمایشنامه تمام دیالوگها وتحول شخصیتها در راستای پیشبرد فاجعه وشکل گیری تراژدی به خوبی پیش میرود. نمایشنامه سرشار از دیالوگهای شاعرانه ولطیف,لالایی های مادرانه ی مرسوم آن زمان که بازتاب آداب ورسوم روستایی آن دوران است. چندنقداز نمایشنامه خواندم که ناباورانه تم داستان را ظلم وستم به زنان روستایی در آن دوران بیان کرده بودند.اما آنچه که ما خواندیم ستمی ناروا ونابخشودنی ازنوعروسی در حق تازه داماد بود.شخصیت مظلوم نمایشنامه داماد است، بارگرانِ وزن تراژدی نمایشنامه بر دوشش است. 🔻خطر اسپویل🔻 در شب عروسی، عروس در یک تصمیم غیر منتظره بانامزد سابق خود لئوناردو که صاحب همسر و فرزندی است، می گریزد و داماد که سال ها قبل پدر و برادر خود را در نزاعی با خانواده ی لئوناردو از دست داده، در پی آبرو و شرف از دست رفته ی خود، در یک تعقیب و گریز در دل جنگل، لئوناردو را می یابد و به سان پدر و برادر مقتولش، ضمن کشتن لئوناردو با جراحتی که از زخم چاقوی او بر می دارد، خود نیز تسلیم مرگ می شود. نمایشنامه عروسی خون با بغض فروخورده ی عروس و مادر داماد به پایان می رسد. قهرمان تراژدی بر اثر بختبرگشتگی ناگاه از اوج سعادت به ورطۀ شقاوت فرو میافتد و تغییر سرنوشت، نتیجۀ فعل خطایی است که از قهرمان سرزده است(هامارتیا) هامارتیای داماد:انتخاب عروس بدون درنظر گرفتن اینکه نامزدی داشته که عاشقش بوده است بدون درنظر گرفتن شایعات درمورد رابطه دختر همچنان باعشق سابقش. اولین نمایشنامه ای که از گارسبا لورکا باترجمه بسیارخوب احمدشاملو خواندیم. نریزد عشق خون عقل را از عجز نیست داغ نامردی است خون صید لاغر تیغ را 9 42 بهارفلاح 1403/5/10 در اسارت جغرافیا: ده نقشه که همه ی آموختنی ها را درباره ی سیاست جهانی بیان می کند تیم مارشال 4.4 9 سرنوشت یک ملت تابع عوامل مختلفی است از جمله حغرافیای کشوراست . کتاب دراسارت جغرافیا در زمینه ی شروع کتب علومِ سیاسی کاربردیه و کاملا به زبانِ ساده نوشته شده است،در اسارت جغرافیا به گذشته، حال و آینده مینگرد تا تصویری روشن از یکی از عوامل تعیینکنندهی تاریخ ارائه دهد هر کسی با هر میزان دانشی میتواند ازاین کتاب استفاده کند، گویی در ده فصل یک کتاب دور دنیا را زده ایم. «در اسارت جغرافیا» توسط تیم مارشال منتشر شده که محور اصلی آن تأکید بر اهمیت ژئوپلیتیک در بررسی مسائل و بحرانهای بینالمللی است. نویسنده کتاب با تمرکز بر اهمیت نقش عوامل جغرافیایی، به دنبال یافتن پاسخی متاسب برای این پرسش کلیدی است که چگونه ژئوپلیتیک یا جبر جغرافیایی تصمیمات رهبران و بازیگران سیاسی کشورها را تحت تأثیر قرار میدهد؟. از نظر دراسارت جغرافیا، چالشهای جغرافیایی سبب ایجاد محدودیتهایی در تصمیمگیری رهبران در حوزههایی چون جنگ و صلح میشود. در همین راستا، نویسنده برای ارزیابی مدعای اصلی خود در کتاب شرایط ژئوپلیتیک کشورهای مختلف در مناطق گوناگون جهان را مورد بررسی قرار میدهد و با مرور گذشته تاریخی، نگاهی به آینده بحرانهای بینالمللی در سایه محدودیتهای ژئوپلیتیکی میاندازد. کتاب موضوعات کلیدیِ ژئوپلیتیکی که تمام قارهها و مناطق مهم جهان با آن روبرو هستند را شناسایی کرده، تا از این طریق مناطقی که پتانسیل درگیریهای فعلی یا آینده را دارند مورد شناسایی و تحلیل قرار دهد. سرنوشت کشورها کاملاً تابع سیاستگزاری حاکمان نیست. برعکس، سیاست خود تابع عوامل دیگری است که از اختیار حاکمان و همۀ مردمان خارج است. یکی از مؤثرترین و در عین حال مغفولترین عوامل، جغرافیای یک کشور است. وضعیت طبیعی محیطزیستی و موقعیت ژئوپولتیکی یک کشور اموری را بر آن تحمیل میکند که ناچار است در همۀ زمینهها به آن تن دهد (از روابط بینالملل گرفته تا اقتصاد داخلی). این کتاب نهفقط اصل این مطلب را نشان میدهد، بلکه آن را به طور مشخص در ده کشور و منطقۀ، از جمله خاورمیانه، بررسی میکند. کتاب، ۱۰ فصل اصلی آن با اینعناوین آغاز میشود: روسیه، چین، ایالات متحده آمریکا، اروپای غربی، آفریقا، خاورمیانه، هند و پاکستان، کره و ژاپن، آمریکای لاتین، شمالگان ترجمه کتاب میتوانست بهترباشد 5 30 بهارفلاح 1403/5/9 پدر: تراژدی در سه پرده آوگوست استریندبرگ 3.5 10 چیزی ویرانگرتر از این نیست که دریابیم فــریب همان کسانی را خورده ایم که باورشان داشته ایم. نمایشنامه در سه پرده تراژیک به رشته تحریر درآمده است فضای نمایش نامه سراسر اعتراضات ونمایش بغضهای فروخورده مردان درمقابل زنان سلطه جو است. سروان شخصیت اصلی نمایش نامه فردی که از نزدیکترین افراد زندگی اش ضربه خورد برای من استریندبرگ بود که از مذمت خدعه های زنانه درقبال صداقت ومظلومیت مردان سخن میگفت قهرمان تراژدی ، کسی است که نسبت به دیگران دارای فضیلتهای برتر و نیکبختی بوده، اما در اثر «اشتباه ِخود» یا هامارتیا سقوط میکند و بیچارگی و مصیبت زندگیاش نیز به دست خودش اتفاق میافتد.بهترین طرح برانگیختن شقفت مخاطب،وقتی است کسی ناروا دچار بدبختی میشود،مورد ظلم اطرافیان واقع میشود خطر اسپویل:کاپیتان که تمام زندگی آیندة خود را در وجود فرزند میبیند، این فکر چون سم مهلکی او را به سوی جنون میکشاند.آدولف دوست دارد که دخترش را از آن محیطی که به نظرش ناپسند و عقب مانده است جدا کند و برای ادامه ی تحصیل به شهر بفرستد تا آموزگار شود. اما لورا با این نظر مخالف است و چون می بیند که آدولف به هیچ وجه حاضر نیست کوتاه بیاید، برای دستیابی به خواسته خویش، تصمیم می گیرد تا کاری کند که همه شوهرش را دیوانه بپندارند تا امتیازهای قانونی پدر بودن از او سلب شود. بنابراین دکتر استرمارک و پدر روحانی تصمیم میگیرند، او را به تیمارستان ببرند اما قبل از اقدام به این عمل، کاپیتان در بستر خود دار فانی را وداع میگوید. لورا زنی که اصلا بااو احساس همدردی نمیشود داشت زنی که برای نابودی نزدیکترین مرد زندگی اش نقشه میکشد!!!!چه چیزهایی باعث شده تا لورا شوهری با شغل و موقعیت خوب، وظیفه شناس،مهربان، با وفا و مورد احترامِ جامعه را سدّی بر سر راه، و سنگی بر روی قلب خود بپندارد؟ آیا این همان حسِ مشترکِ زنان پیشرو در عصر آن زمان نیست؟ و آیا این آزادیِ از دست شوهر، آزاد شدن از دست شوهری نیست که از همسرش زنی پاکدامن، معشوقی صفابخش و باوفا، و مادری مسئول برای تربیت فرزندانش می خواهد؟ اما لورا به اینها اعتراض دارد و میخواهد “زن بودن” را از ارزشهای کهنه و بازدارنده پاک سازد.طغیان بی رحمانه ای با مکروحیله واستفاده ابزاری از فرزندش میکند جبر زمان و تأثیر آن بر زندگی در آن دوران را میتوان به رساترین و کوتاهترین شکل در این نمایشنامه دید.در زندگی سروان آدولف مظلوم هامارتیای سروان:تمام فکروذکرش دخترش هست واین علاقه شدید را لورا میداند وازهمین علاقه برای به جنون کشیدن همسرش استفاده میکند.خرد شدن سروان لحظه ای بود که دخترش هم پدر بودن اورا انکار کرد. انتخاب نمایش نامه پدر بعد از عروسکخانه بهترین انتخابی بود که باشگاه میتوانست داشته باشد. 8 25 بهارفلاح 1403/5/2 سوء تفاهم آلبر کامو 3.7 22 نمایش نامه ای سه پرده ای از آلبر کامو درژانر تراژدی که روایت کننده جنایت خانوادگیست. مسافرخانه ای روایت میشود که مالک آن مادر ودخترش به نام مارتا هستند.مسافرخانه ای که به قتلگاه مسافران متمول تبدیل شده است.نمایشنامه ای پراز سوء تفاهم که به تلخی روبه سوی پایانش میرود وحین خوانش احساس کسی را داریم که مسابقه مچ اندازی کابوس واری را تماشا میکند. سوء تفاهم برعکس رکوئیم برای راهبه اثر قبلی که از آلبر کامو خواندیم حاوی دیالوگهای کوتاه ومفید برای پیشبرد داستان ومعرفی شخصیتهای کتاب است،وبه خوبی از سیر تحول شخصیتها در خدمت پیشبرد ژانر نمایش نامه استفاده شده است وشخصیت پردازی قابل قبولی را ارائه داده است که حتی پیرمرد خدمتکارِ مرموز مسافرخانه هم قابل قبول درآمده است.ما به عنوان مخاطب از نقشه شوم مارتا و مادر برای به قتل رساندن مسافر جدید اطلاع داریم اما مسافر جدید بی خبر از این موضوع در آن مسافرخانه اقامت دارد، همچنین ما می دانیم یان پسر خانواده است اما مارتا و مادر از آن بی خبرند روح اصلی آثار آلبرکامو پوچی وطغیان است،اثار آلبرکامو پراست از ضدقهرمان مثلِ تمپل رکوئیم برای راهبه مثلِ کالیگولا مثلِ مورسو وحالا ضدقهرمان ما «مارتا»است،دختری خشک وخشمگین که کعبه آمال خود را زندگی در ساحل آفریقا قرار داده است.گویی نمایشنامه آزمایشی است برای مارتا . اینکه برای رسیدن به هدفش تا کجا پیش خواهد رفت؟چقدر دچار انحطاط اخلاقی خواهد شد؟ نیما یوشیج: من دلم سخت گرفته است از این میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک که به جان هم نشناخته انداخته است چند تن خواب آلود چند تن ناهموار چند تن ناهشیار 0 22 بهارفلاح 1403/5/1 فتح خون سید مرتضی آوینی 4.7 68 روایتی شاعرانه وعارفانه از کربلا فتح خون داستان کربلاست ومارابه کشاکش مصیبت سال۶۱هجری قمری میبرد.تنها روایتی ازکربلا که حین خواندنش فاصله زمانی را حس نمی کنیم،که گویی توسط بیننده ای حاضر در صحنه روایت میشود روایتی شاعرانه وعارفانه. فتح خون ذکر مصیبت یا روضه ای برای اشک ریختن نیست،روایتی است تامل برانگیز،که آنقدر زیبا ودلکش بیان شده است که حین خوانش آن وقفه ای نداریم. روایتِ یارانی است که برسرپیمان ازلی خویش عزیزترین دارایی دنیوی خود را،که جان شیرین آدمی است،فدا میکنند. کتاب را نمیشود فقط جزء کتاب سیاسی یا تاریخی یا مقتل نگاری دانست بلکه کتاب جزء هرکدام از ژانرها میتواند باشد ونه فقط یکی.فصل پایان کتاب که شامل واقعه عاشورا است خلاصه وکوتاه بیان شده بود. زمان شنیدن واقعه کربلا از خود میپرسیم: آیا امام مردم کوفه را نمی شناخت؟! آیا ایشان فراموش کرده اند که کوفیان با پدرش چه کرده اند؟! واما جواب کتاب فتح خون:با وجود هزاران نامه از کوفه حجت ظاهر بر امام حسین (ع) تمام شد. از جمله زیباترین جملات کتاب: خوف وشک وشرک راهزنان طریق حق هستند. نه عجب اگر در شهر کوران،خورشید را دشنام دهند وتاریکی را پرستش کنند. عجبا!!!حباب را ببین چگونه بر اقیانوس فخر می فروشد 6 33 بهارفلاح 1403/4/22 عروسک خانه هنریک ایبسن 4.2 25 نمایشنامه خانه عروسک ازهنریک ایبسن نویسنده نروژی که اورا پدر نمایشنامه نویسی مدرن میدانند.ایبسن این نمایش نامه را باالهام از زندگی یکی از دوستان خود به رشته تحریر درآورده است.نمایشنامه ای جذاب که در۳پرده روایت میشودودرژانر رئال نوشته شده است ؛درپایان نمایش نامه احساس میکردم یک تراژدی خوانده ام. نمایشنامه زندگی آقاوخانم هلمر را روایت میکند.خانم نورا در گذشته به خاطرفداکاری درحق شوهر بدون مشورت با وی مبلغ زیادی را قرض کرده وامضای پدر بیمار خود راجعل کرده است واینکار تبعاتی برایش به همراه خواهد داشت. هلمر مردی با جایگاه اجتماعی خوب که باهمسر خود همچون عروسک ،رفتاری مالکانه دارد.توروالدهلمر مردی که به همسرخود به دید کودک نکاه میکند که نیاز به امرونهی وآموزشهای اخلاقی دارد مثلِ آموزشهای اخلاقی پدر وفرزندی ازجمله اینکه مدام به همسر خود گوشزد میکند شیرینی نباید بخوری،سرزنش کردن نورا درمورد نداشتن مدیریت مالی وخطاب او به سنحاب من،موشی من و.... توروالد هلمر موفقیت وخوشبختی ظاهری را برپیوند واقعی بین انسانها مقدم میداند. واما نورا دختری که درکودکی جامانده دومرد اصلی زندگی وی با او رفتاری این چنینی داشته اند،دختری ساده ودهان بین ومطیع که خوشبختی را در ولخرجی کردن میبیند.نورا هرگر فرصت کشف زندگی ورشد شخصیتی پیدا نکرده است.درک درستی از جامعه ندارد ودرزمان تصمیمات مهم زندگی تنها به هدف فکر میکند واصلا توجه نمی کند که انتخاب وسیله نادرست دراین راه چه ضربه سختی به او وارد خواهد کرد. شناخت لایه های درونی شخصیت زنان برای مردان غالبا سخت خواهد بود(همینطور شناخت مرد برای زن).ولی آقای ایبسن چقدررر زیبا وماهرانه دراین وادی پای گذاشته اند.چقدر زیبا دختری که درکودکی خود جامانده دختری که به اوفرصت رشدوترقی داده نشده است دختری بی روح ومنفعل که حتی زمان طغیانش هم تصمیمی کودکانه میکیرد.تصمیم ترک همسر وفرزندانش.(به جای ماندن وساختن وبه دست اوردن عزت نفس نداشته اش).نورا توقع داشت همسرش سینه سپر کند وهمه چیز را به گردن بگیرد ولی شاهزاده سوار بر اسب نورا به جای حمایت از همسر اورا مورد سرزنش قرار میدهد. طرح جلدزبان اصلی کتاب ،طرحی از قفس است ودر آن چندین خطاب دیگر از همسر نورا به او وجود دارد که در ترجمه ها محذوف شده است،که در آنها نگاه شی بودن به غیرازنگاه کودک بودن به او بیشتر نمایان میشود. تکان دهنده ترین جمله کتاب ونه زیباترین: هیچ مردی ،شرفش رو فدای کسی که دوستش داره نمیکنه نورا:هزاران زن اینکار رو کرده اند. 97 50