یادداشت‌های محمدرضا عطائی (43)

          خزعبل محض! حتی به عنوان پروپاگاندا هم اثر منسجمی نیست. نمی‌دونم چطور برخی از خوانندگان متوجه ضعف‌های منطقی اثر نمی‌شن
هر کس چهار تا کتاب تاریخی خوب خونده باشه، یا کتبی که روزنامه‌نگاران تحقیقی (مثل باب وودوارد) نوشتن رو خونده باشه،‌ یا لااقل با منطق آشنایی داشته باشه می‌فهمه چقدر کتاب مهمله
قبل از بررسی بگم که قطعا نه تنها به قذافی هیچ ارادتی ندارم، که ازش بدم هم میومد. احتمال هرزه‌گری کردن و زن‌بارگیش رو هم نمی‌تونم رد کنم. ولی این داستان‌ها دیگه خیلی شاخدارن و با هیچ منطقی سازگار نیستن. ممکنه بگیم خانم کوژان گول خورده و دروغ بهش تحویل داده‌ان. ولی بعضی خزعبلات، شبیه دیدگاه‌های غربی و مزخرفات هالیوودیه. یه شخص لیبیایی قادعتا نباید اون طور بتونه چرت بگه. به نظر بعد از گندی که ناتو به لیبی زد و اون فجایع، این کتاب نوشته شده باشه تا نقش جنگ نرم رو ایفا کنه و لااقل ناتو رو در ذهن مخاطب بین‌المللی ناجی و قهرمان نشون بده.
داستان‌های کتاب و گفته‌هاش، نه تنها با همدیگه تناقض دارن، که گاها با منطق و روال تاریخی هم جور در نمیان.
در تمام کتاب، حتی یه سند واقعی ارایه نمی‌شه. در پایان نیمه اول کتاب نویسنده می‌گه ثریا خیلی درد کشیده و از ما می‌خواد داستانش رو بشنویم و ازش سند نخوایم. در جای جای کتاب نویسنده می‌گه من صداقت رو در چشمان مصاحبه‌شونده خوندم (که یعنی نیازی نبود سندی ازشون بخوام)
یا ته کتاب به عنوان سند اضافی، از قول محمد ال العاقی (وزیر دادگستری بعد از قذافی) می‌گه جعبه‌های ویاگرا در شهرهای مختلف پیدا شدن و قراردادهای خرید ویاگرا که امضای دولت لیبی روشون بوده رو پیدا کردیم. درحالی‌که الان پس از بیش از ده سال، حتی یه عکس هم از این جعبه‌ها یا نامه‌ها و فاکتورها بیرون نیومده! این دروغی بود که اول سوزان رایس گفت، بعدش فرمانده نیروهای امریکایی در لیبی گفت و دیگران، همه از قول همدیگه می‌گن! و دریغ از حتی یه عکس!
یا در انتهای کتاب می‌گه ثریا می‌خواست داستانش رو همه بشنون و کاش توی دادگاه بتونه حرفاشو بزنه و پته همه رو بریزه روی آب، در حالیکه این ثریا خانم حتی حاضر نشد با سایر خبرنگاران خارجی صحبت کنه! اوایل کتاب نویسنده می‌گه که بعد از انتشار مقالش در لوموند (که جرقه نوشتن کتاب شده)، خیلی از خبرنگارا خواستن ثریا رو ببینن و فلان، ولی گفته به کسی نمی‌تونه اعتماد کنه! و هیچکس جز خانم کوژان ثریا رو ندیده
یا در جای جای کتاب این حرف رو می‌زنه که به دلایل امنیتی و برای حفظ آبروی افراد، اسمشون رو نمی‌گه و نمی‌تونه عکسشون رو بزاره. در حالیکه داستان‌ها انقدر جزئیات دارن که حتی اگه کسی تو دولت لیبی نبوده باشه و به اطلاعات دسترسی نداشته باشه می‌تونه این افراد رو پیدا کنه. مثلا ثریا می‌گه در فلان روز، در جشن فلان‌جا، من در پشت سر قذافی بودم و لباسم این طور بود و موهام اون طور. یا در داستان دیگری (گمونم فاطمه. اواخر کتاب بود) طرف می‌گه در برنامه فلان که از هیئت‌های خارجی قرار بود استقبال کنیم، من مسئول فلان چیز بودم
ضمنا اگه، واقعا نویسنده به فکر آبروی این زن‌ها بوده، قاعدتا نباید می‌گفته که قذافی تو دیدار ها و بازدیدهاش دست رو سر هر دختری می‌کشید، این نشانه انتخاب کردنش بوده و طرف رو به حرمسراش اضافه می‌کردم؛ خب این طوری تمام اون دخترا رو لو دادی که!
یا اون استاد دانشگاه که گفته بود اتاق کثافت‌کاری‌های قذافی در دانشگاه رو پیدا کرده بوده و فیلم‌های ضبط‌شده از تجاوزاتش رو دیده بوده، خب قاعدتا یه عکس باید می‌داد بیرون. می‌تونست عکس رو طوری بگیره که چهره زن‌ها دیده نشه. یا خود اون مکان، نویسنده می‌گه من که اونجا رو دیدم حالم بد شد و فلان. خب از مکانش که می‌تونستی یه عکس بگیری.
به گمانم این احراز از گذاشتن عکس‌ها، تعمدی بوده تا ضعف‌های داستان لو نره.
یا در یه داستان، ثریا راحت تلفنی با باباش قرار فرار می‌زاره و در هفته بعدش ویزا و بلیت هم می گیره و از لیبی فرار می‌کنه. همونجا برام سوال شد که اگه این سوگلی قذافی بوده، منطقیش این بود که تماس‌هاش شنود بشه یا یه حفاظت و نظارتی روش باشه. جالبه تو یه داستان دیگه، طرف می‌گه من نمی‌تونستم با خانوادم هم درد دل کنم و مشکلمو بگم، چون همه می دونن تو لیبی همه تماس‌ها شنود می‌شد. بالاخره می‌شده یا نمی‌شده؟
در داستان‌هایی گفته شده که دلیل مجبور شدن دختران به تن‌دادن به خواسته‌های قذافی، به دلیل فشار گذاشتن رو خانواده‌ها و زندانی کردن برادرشون و این چیزا بوده. ولی مثلا تو داستان ثریا، بابای ثریا حتی اخراج هم نمی‌شه! یا اون پسری که ثریا باهش ازدواج می کنه و فرار می‌کنه،‌ نه تنها مثله نمی‌شه که هیچ کاری هم بهش ندارن و در آخر دوباره ثریا می‌ره باهش ازدواج می کنه!
یه جا هم جالبه که رئیس اطلاعات و امنیت قذافی که فامیلش هم هست و ازش کینه هم داشته، می‌گه از قضیه حرمسرا و این چیزا بی‌اطلاعه. بعد نویسنده می‌نویسه، چطور می‌شه باور کرد که رییس امنیت کشور از این حجم از فساد در کنارش بی‌خبر بوده باشه؟ منظورش اینه که یعنی داره دروغ می‌گه! خب شاید بقیه دروغ گفته باشن. تو از کجا می‌دونی؟
تازه این خانم که ادعا می‌کنه دوست دار زنان ستم‌کشیده لیبیه، در جایی از کتاب به تمام زنان شاخص لیبی در عصر قذافی، از وزیر و وکیل گرفته تا ورزشکار و مجری تلویزیون، تا فعال اقتصادی و میلیونر، انگ می‌زنه که یا با قذافی سر و سری داشتن یا براش پااندازی می‌کردن! این یکی دیگه از نشانه‌های پروپاگاندایی کتاب بود که تو شرق اگرم زنی موفق می‌شه با فساد و این چیزاست و نه به خاطر شایستگی‌هاش.
کتاب رو به سختی تحمل کردم تا تموم بشه و نزدیک یک ماه طول کشید تا بتونم خودمو مجبور کنم تمومش کنم.
        

2

          اول محاسن؛ در کل کار جالبیه و جا داره کتب بیش‌تری از منظرهای مختلف به نهضت حسینی بپردازند.
برخی جملات حقیقتا شاهکار و نغز بودند. قلم نویسنده خوب بوده. سعی هم کرده بود مطالب متفاوت و جنبه‌های متفاوت رو خوب کنار هم بیاره و خیلی پراکنده نشده بوده. به هم پیوستگی مطالب خوب بود. ایده‌هاش هم جالب بود. مخصوصا قسمت مربوط به عباس ملائکه

اما چند تا ایراد داره
اول از همه این که بیش‌تر به جنبه‌های عاطفی نهضت پرداخته بود و مباحث حماسی، فلسفی، جامعه‌شناختی و کلامیش رو بحث نکرده بود خیلی.
نظریه‌هایی که تو کتاب مطرح شدن، بیش‌تر نظریه‌های قدیمی‌تر از نیم قرن اخیر بودن. مثل نظریه فدیه عظیم، تکلیف خاص، عاشق پاک‌باخته و این چیزا. البته درست بعد از فدیه عظیم و تکلیف خاص، بخش‌هایی از خطبه امام حسین ع رو آورده بود که هم حماسه توش بود، و هم نظریات فوق رو رد می‌کرد. ولی روی اون خطبه پرداخت بیش‌تری صورت نگرفت و نظریه‌پردازی نشد.
بعضی قسمت‌هاش رو هم یا تاریخی نیستن، یا من جایی ندیده بودم. مثلا در بخش‌های عباس سکینه و عباس زینب. یا در بخش عباس حسین، جمله «ای برادرم، برادرت را دریاب» در منابع قرون اولیه اسلامی نیست و در منابع متاخرتر اومده
زبان حال‌گویی هم توش خیلی زیاد بوده. البته شاید با توجه به سبکی که انتخاب کرده، راه دیگه‌ای نداشته ولی برخی قسمت‌هاش نچسب شده بود برام. مشکل اینجاست که وقتی با معصومین طرفیم،‌ خیلی راحت نمی‌شه کلامی رو بهشون نسبت داد. واقعا قبول دارم که کار سخت بوده
        

3