یادداشت‌های 𝙷𝚘𝚖𝚊 𝚃𝚊𝚟𝚘𝚞𝚜𝚒𝚊𝚗 (38)

          نقد داستان «خواربارفروشی نامیا»

طرح کلی داستان جالب و قابل‌توجه بود. روند داستان با پیچیدگی‌هایی همراه بود که به‌تدریج و به‌درستی گره‌گشایی می‌شدند، و این یکی از نکات مثبت آن بود. از میان شخصیت‌ها، تنها کسی که برایم به‌یادماندنی و دوست‌داشتنی باقی ماند، نامیا بود. دلیل علاقه‌ام به او، روحیه‌ی همدلانه و کمک‌رسانی‌اش به کسانی بود که حتی شناختی از آن‌ها نداشت. همین ویژگی، شخصیت نامیا را برایم جذاب و انسانی‌تر جلوه داد.

با این حال، با توجه به شهرت این کتاب، انتظار داشتم با اثری قوی‌تر و تأثیرگذارتر روبه‌رو شوم. یکی از نقاط ضعف داستان، آوردن تعداد زیادی شخصیت در هر فصل و سپس حذف سریع آن‌ها به دلیل بیماری یا مرگ بود که فضای داستان را سنگین و غم‌بار می‌کرد. از طرفی، توصیف‌های ظاهری و شخصیتی به‌قدری سطحی بودند که نمی‌شد به‌راحتی با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کرد یا تصویر واضحی از آن‌ها در ذهن ساخت.

در مجموع، این اثر ارزش یک‌بار خواندن را دارد، اما از نظر عمق شخصیت‌پردازی و تأثیرگذاری احساسی، می‌توانست قوی‌تر و ماندگارتر باشد.
        

16

        نمایشنامه‌ی  متفاوتی بود.

مردی نیمه‌شب با چمدانی پر از پول وارد بیمارستان می‌شود و اتاق خصوصی می‌خواهد، در حالی که اصلاً بیمار نیست.
انگار به‌دنبال آرامش می‌گردد… اما نه از نوع معمولی‌اش. آرامشی که در فضای غیرمنتظره‌ای مثل یک بیمارستان می‌خواهد پیدایش کند.
همین مسئله، کنجکاوی و واکنش‌های مختلف کارکنان را برمی‌انگیزد
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13