یادداشتهای مبینا (22)
1404/1/10
اواسط داستان خیلی مهیج و پر کشش بود ولی به مرور ریتمش کند شد. از ابتدای داستان یک سری حدس هایی زده می شد که انتظار داشتم به واقعیت نرسد و پیچش بیشتری داشته باشد. آخرش که(...) از انگیزه و دلیل اصلی اش از قتل گفت دلم برای شخص (...)هم سوخت و متاثر شدم با اینکه در موردش تصور دیگه ای داشتم:(( در مجموع پیچیدگی های آثار فریدا مک فادن رو نداشت ولی کتاب خوب و پر کششی بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/9/6
بیانگر زندگی و مرگ یک قاضی متعهد و وظیفه شناس که بسیاری از عمر خود را وقف کار کرده بود و پیرو آداب و قوانین بود. در ابتدا با مرگ او شروع می شود و سپس فلش بک به گذشته از کودکی تا لحظات متنهی به مرگ می پردازد. برایم بسیار متاثر کننده بود و هضم این موضوع که به راستی انسان در مهم ترین لحظات زندگی خود و حتی مرگ تنهاست، سخت و جان فرساست. هر یک از ما می توانیم با ایوان ایلیچ، همذات پنداری عمیقی داشته باشیم. اینکه او به علت رفاه خانواده اش در مسیری افتاد که حتی جانش را از دست داد ولی در لحظاتی که بر بالین مرگ بود، همسر و فرزندش به تئاتر و مهمانی می رفتند و تنها با پرسش هایی ریاکارانه از قبیل بهتری؟ داروهایت را مصرف کردی و..؟ حس انجام وظیفه کرده و او را از سر خود باز می کردند بسیار ناراحت کننده بود. در نهایت هر چه از عمیق بودن این اثر بگویم کم گفته ام.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.