یادداشت محمدمهدی حیدری
1404/6/10
بسم الله و علی الله . . درود خدا بر حضرت «قاهر العدو» که فرمود: * لِلحُروبِ رِجالا . . .* این کتاب، داستان کسانی است که مصداق عینی فرمایش مذکور حضرت امیر هستند و بهترین توصیف ایشان، آن است که بگویی «مردِجنگ»! مردانی که اگر میانگین سنیشان را حساب کنید، شاید به بیست سال هم نرسد؛ اما آنچنان اراده و استقامت و شجاعتی از خود نشان دادند که در تاریخ کمتر کسی اینچنین به گوش خود شنیده است! ماجرا از این قرار است که قرارگاه رمضان که مأموریتش انجام عملیاتهای فرامرزی است، تصمیم میگیرد که برای کاهش آتش جنوب، عملیاتی سری را در عمق خاک عراق اجرا کند. این عملیات فوق سری به فرماندهی «علیسرلک» است و ماجرای کتاب از زبان او روایت میشود. بُردن نزدیک به صد نفر نیرو به همراه تعداد زیادی قاطر و تجهیزات و ادوات تا عمق پانصد کیلومتری دشمن، آنهم در اوج نبرد همهجانبه و در امنیتیترین شرایط، حرکتی است که در تمام جنگهای منظم و نامنظم دنیا قفل است؛ قفلِ قفل!! و گویا تنها جوانِ باایمانِ ایرانی است که از پس آن برآمده است. ادامهٔ ماجرا را بیان نمیکنم تا خودتان حتماً بروید و بخوانید و بترسید و ذوق کنید و دلهره بگیرید و دچار شور و شعف و غرور شوید و دهها حس متناقض دیگر که با این دویست صفحه، تجربه خواهید کرد! افسوس میخورم که ای کاش فیلمنامهنویس و کارگردان بودم تا از این حماسهٔ شگفت اما واقعی، فیلمی میساختم و به همه نشان میدادم این حجم از حماسه و معجزه را! اگر چنین فیلمی ساخته میشد، از لحاظ صحنه های اکشن و ماجراجویانه از فیلمهای هالیوودی سبقت میگرفت و از لحاظ اعجابو شگفتی، از فیلمهای بالیوودی! البته که ایندو هرچه دارند، از تخیلشان است و اما این ماجرا چیزی جز واقعیت نیست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.