یادداشت
1402/8/28
اولین بار که خوندمش یادم نمیاد چندسالم بود، فقط میدونم بچه بودم شاید همسن "هتاو" ، همون دختری که تا مدتها کابوس من شد. از کتابخونهی سبزرنگ چسبیده به دیوار اتاق برداشتمش. حتما خوندنش آسونتر از بقیه کتابهای اونجا بود و من تشنهی مطالعه رو مدتی مشغول میکرد. بعدها دوباره خوندمش، تلخی و زهرش برام بیشتر و دردناکتر شد. با وجود گذشت سالها، هنوز هم بعضی جملاتش به وضوح یادم میاد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.