یادداشت منتظرت میمانم روی همان نیمکت چوبی پاییز🍁🖤

نامهی اعتراض آمیز به خانم لوسی ماد مونتگمری (با عرض پوزش و احترام فراوان!)😡 📍عنوان:شکایت رسمی از "کمبود آنه" و "فقدان گیلبرت" در "درهی رنگینکمان"! 📍مقصد:سرکار خانم لوسی ماد مونتگمری، خالق دوستداشتنیترین دختر دنیا (آنهی گرین گیبلز)، و البته خالق سکتههای قلبی ما! 📍از طرف: جمعی از خوانندگان دلشکستهی آثار گرانقدرتان، که هنوز در شوک "درهی رنگینکمان" به سر میبرند. ـــــــــــــــــــــ *با عرض سلام و ارادت خالصانه، خانم مونتگمری عزیز، ما سالیان سال است که به لطف قلم سحرآمیز شما، با آنهی مو قرمز، تخیلات بیحد و حصرش، و گیلبرت دوستداشتنیاش زندگی کردهایم. با هر کلمهی شما، خندیدهایم، گریستهایم، عاشق شدهایم و حتی آرزو کردهایم که ای کاش ما هم یک بار با آقای هریسون بر سر گاومان دعوا میکردیم! اما... اما خانم مونتگمری، چه بلایی بر سر ما آوردید در "درهی رنگینکمان"؟! 😭 ما کتاب را باز کردیم، با هیجان به دنبال آنه و گیلبرت گشتیم. اولش فکر کردیم خب، شاید آنه رفته ناهار بپزه، یا گیلبرت رفته مریض ببینه. اما رفته رفته، ورق زدیم و ورق زدیم و ورق زدیم... و خدای من! این آنهی ماست که دارد شبیه "ماکتی از آنه" رفتار میکند! گیلبرت هم که کلاً در حد یک روح نامرئی حضور دارد! (واقعاً شرمنده، ولی راستش را بخواهید، حتی روحش هم کم پیداست!) خانم عزیز، ما "آنه" را میخواهیم! آن آنهی پرشور که با هر اتفاق ساده، کلی ماجرا میساخت. آن آنهی که به خاطر موهایش ناراحت میشد و با گیلبرت کلکل میکرد. آن آنهی که اگر دستش میرسید، تمام شعرها را در گلن سنت مری به شاگردانش تزریق میکرد! (آخه الان آنه ما چی؟ فقط داره نصیحتهای مادرانه میکنه! خب اینو که مامان خودمون هم میتونه انجام بده!) ما این همه راه آمدیم، با هفت تا بچهی جدید آشنا شدیم که البته بامزهاند، اما... اما خانم مونتگمری، هیچکدامشان "آنه" نیستند! هیچکدامشان آن شیطنت، آن شیرینی و آن روح خاص آنه را ندارند! باور کنید دلمان لک زده برای یک "غلط املایی" آنه، یک "مادام بوترفلای" جدید! آیا عدالت است که "آنه" را که قهرمان قلبهای ماست، تا این حد به حاشیه ببرید؟ آیا میدانید چه عذابی میکشیم وقتی "آنه" فقط در حد یک "مشاور عالی" یا "شخصیت مهمان" در کتابش حضور دارد؟ خواهشمندیم در نسخههای بعدی (البته اگر ارواحمان مجال یابند و بتوانیم نسخههای بعدی را بخوانیم!)، آنه و گیلبرت را به جایگاه اصلیشان بازگردانید. ما به حضور فعال این دو زوج عاشق و دوستداشتنی نیاز داریم، نه فقط به عنوان "والدین محترم" بچهها! با آرزوی موفقیتهای روزافزون در خلق داستانهای جدید (اما با حضور پررنگتر آنه و گیلبرت)، با احترام و قلبی شکسته،❤️🩹 تمام طرفداران آنه شرلی (که هنوز از "درهی رنگینکمان" شاکیاند!) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بزارید بگم قصه از چه قراره!! "درهی رنگینکمان": وقتی آنه از تخت پادشاهیاش پایین میاد! 🌈🏡* آقا، اگه فکر میکنید با "درهی رنگینکمان" قراره دوباره بریم سراغ شیطنتهای آنه و گاف دادنهای پشت سر همش، یا قراره سر گیج رفتن و نگاههای عاشقانهی آنه و گیلبرت دعوا کنیم، باید بگم... ای وای! کاملاً در اشتباهید! 😅 این کتاب، یه جورایی آنه رو از ستاره بودن تو داستان، میاره پایین و تبدیلش میکنه به یه "مامان" واقعی! آره، آنهی شیطون ما حالا شش تا بچه داره و حسابی سرش با زندگی و بچهداری گرمه. البته نه اینکه دیگه هیچ نقشی ندارهها، نه! هنوز هم همون آنهی دوستداشتنی و فهمیده است، ولی خب، این بار دوربین بیشتر میره رو بچههاش و همسایههاشون.😳 "درهی رنگینکمان" بیشتر دربارهی بچههای خانوادهی "بلایت" و یه سری بچه های دیگه. یه کشیش جدید هم میاد با کلی بچهی بامزه و یه خرده هم عجیب و غریب! این بچهها با هم کلی ماجرا دارن؛ از بازیگوشی و شیطنت گرفته تا یاد گرفتن درسهای مهم زندگی و فهمیدن اینکه چقدر دوستی و خانواده باارزشه. فضای کتاب همونقدر که انتظار دارید، قشنگ و دلنشینه. پر از طبیعت سرسبز، خونههای دنج، و حس خوب زندگی ساده. یه جورایی مثل یه عصرونهی دوستانه تو یه باغ پر از گل میمونه. ولی خب، صادقانه بگم، اگه عاشق دیالوگهای آنه و گیلبرت بودید، ممکنه یه خرده دلتون بگیره! 😔 این کتاب بیشتر برای اونایی خوبه که کلاً دنیای آنه شرلی رو دوست دارن و میخوان ببینن بعداً چی میشه و بچههای آنه چطور بزرگ میشن. یه کتاب شیرین و دوستداشتنیه، ولی خب، انتظار آنهی "گرین گیبلز" رو نداشته باشید! این آنه، آنه ای که یه دنیا تجربه پشت سرشه و حالا داره مادرانگی میکنه.
(0/1000)
نظرات
2 روز پیش
به نظرم زندگینامهشو بخونید... وقتی خوانندهها و ناشرها بهش فشار میآوردن که از آنه بنویسه خیلی کفری میشده 😅
2
1
منتظرت میمانم روی همان نیمکت چوبی پاییز🍁🖤
دیروز
1