یادداشت محسن محمودی

        شنیده بودم که داستان معمای جنایی کوچیکی داره؛ که خب درسته، کوچیک بود.
شنیده بودم عاشقانست؛ که خب، تا حدودی عاشقانه بود.

شاید بهتر باشه که اینجوری معرفیش کنیم:
داستان زندگی دختری که از کودکی رها شد و مرداب اون رو بزرگ کرد. داستانی که با غم، خشم، عشق و گاهی ترس همراه است. در صفحه به صفحه این کتاب زندگی کایا را همراه با وصف های عمیق طبیعت اطرافش می‌خوانید و در آخر، کایا را کاملا درک و همراهی خواهید کرد.
داستان حدودا از چند فصل مانده به آخر کتاب تمام می‌شود و بعد از آن نویسنده با سرعتی عجیب اتفاقاتی را به کتابش اضافه کرده است که برای من اضافه و نالازم بودند. از آنجایی که وقت کافی برای پختن داستان و اتفاقات آخر کتاب نذاشتند، سطحی و بی‌تاثیر هستند.

در آخر (به احتمال زیاد تا اینجاش رو نخوندید) از خوندنش راضی هستم و تجربه لذت بخشی داشتم و به احتمال زیاد شما هم ازش خوشتون می‌آید. ولی آخرش می‌گویید «آخه چرا...؟ 😶‍🌫️»
      
15

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.