یادداشت

هری پاتر و سنگ جادو
        داستان روند سینوسی داشت و زمانی که احساس میکردم همه چیز عادی و معمولی پیش میره به طور ناگهانی وارد سربالایی داستان می‌شدم و همون طور که داستان اوج می‌گرفت ضربان قلبم بالا می‌رفت... از چشیدن قورباغه شکلاتی تا شکلات های برتی بات توی قطار گرفته تا حل معما توسط هری ، رون و هرماینی همه چیز بدیع و بی نظیر بود...پرسش و پاسخ های هری و دامبلدور یکی پس از دیگری مثل سیلی به صورتم می‌خورد و هنوز شوک و شیرینی پاسخ قبلی رو هضم نکرده بودم که دیگری به صورتم می‌خورد...نکات ظریفی در متن جا گذاری شده بود که احتمالا هر مخاطب برداشت خودش را خواهد داشت و من تعدادی از آنها را در ذهنم نشان گذاشتم تا در مواقع مشابه از آن استفاده کنم... و ای کاش طلسم فراموش کردن این داستان رو می‌دونستم تا صدباره بخوانمش...
      
4

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.