یادداشت Soli
1404/4/16
توجهتون رو به بخشی از کتاب جلب می کنم: خیلی ناراحت کننده بود که انگار شعرهای قشنگش برای دخترهای سنت کلر خیلی اهمیت نداشت. شروع اولین شعری که برایشان خواند این بود:» به فرودست کوچه های دور و دراز فردا/ چشم های تار از اشک من می نگرند فقط آنجلا و آلیسون تحت تاثیر قرار گرفته بودند. از آنجای که هیچ کدامشان آن قدرعقل و شعور نداشتند که شعر خوب را از بد تشخیص بدهند، در نتیجه متوجه دورویی و زیرکی نهفته در آن شعر بلند مبالغه آمیز نشدند.» ص 24 خب، شاید من خیلی خنگ باشم، اما راستش من هم دورویی و زیرکی نهفته در این شعر نشدم! به نظرم حتی چیز نسبتا جالبی اومد، نمی دونم حالا که این ایراد و از این دست ایرادها که تو کل مجموعه به وفور دیده می شه، از نویسنده ست یا از مترجم، اما هرچی که هست، به نظرم خیلی مضحکه! ایراد دیگه ای که به این جلد وارده، اینه که تو کتاب قبلی ما خوندیم که آنجلا عاشق ورزشه و خیلی هم توش خوبه، اما نمی دونم توی این کتاب ناگهان چه بلایی به سرش اومده که از ورزش و همه مشتقاتش فراریه!! توی کتابها، از ورود کلودین به بعد، کاملا نژادپرستی دیده می شه. این که دخترهای انگلیسی خوب و باشرافت و درسخوان و ورزشکارن، اما دخترهای فرانسوی شرافت ندارن، دروغگو و متقلب و دغل بازن و علاقه ای هم به یادگیری شرافت انگلیسی ندارن! واقعا این طوره؟ انگلیسی ها این قدر مقدسن و ما خبر نداشتیم؟ کسانی که این همه سال، از این همه کشور کندن و بردن و خوردن، خیلی باشرافتن و بقیه نیستن؟ خب، اینا تو ذهن من یکی نمی گنجه! خلاص این که، اگه بخوام از همه ایرادهای مسخره دیگه این مجموعه حرف بزنم، خودش یه کتاب می شه و من واقعا حوصله این همه نوشتن رو ندارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.