یادداشت فاطمه بهروزفخر
1402/9/12
دربارهٔ زندگی مشترک آنها زن و مرد کنارِ هم ایستادهاند. دوشادوشِ هم. دست در دست. هیچکس جلوتر نیست، کسی هم عقبتتر از دیگری نایستاده است. کنارِ هم برای غنیتر کردنِ نفر دوم و پاسخ دادن به آن بیقراری و کشش درونیِ دیگری. زن، نهال تجدد است و مرد، ژانکلود کرییر. و کلمهها قرار است به ما نشان بدهند که میانِ یک زنِ شرقی از تبار ایران که ریشههایش در سنتِ فرهنگی و ادبی این جغرافیا جان گرفته با مردِ فرانسویای به نام ژانکلود که عمیق و صاحبنام است، دقیقا چه چیزی روی میدهد؟ کتابِ ایرانیتر، روایتِ یک بدهبستانِ عاطفیست؛ مثل بیشترِ تمام آنهایی که جهان دونفره خودشان را میسازند؛ اما فقط روایتِ این ارتباط عاطفی نیست، چراکه شاید عاطفهمندی بهتنهایی نقطه پرکششی برای روایت کردن بخشهایی از یک جهان دونفره نباشد. کتاب ایرانیتر روایتِ یک بدهبستانِ فرهنگی است. انگار کنیم که آن پیوند مقدس و آن امضای پای قباله ازدواج در سفارتِ ایران، حکم یک سفیر فرهنگی دوطرفه را داشته است. برای همین هم کتاب دو بخش دارد: ایران و انیران. ایران روایتِ همه آن چیزهایی است که نهال تجدد به همسر فرانسویاش از فرهنگ ایران میبخشد و انیران، همه آن چیزی است که نهال تجدد به برکت حضور ژان کلود از فرهنگ غرب درک میکند. در روایتِ بخش ایران، نهال تجدد فقط یک زن ایرانی در مقام همسر و مادر نیست. نهال تجدد را باید بهمثابه تمدن شناخت. تمدنِ ایرانی که پرده مهجوری آن کمکم کنار میرود تا نهتنها ژان کلود، بلکه ما را نیز با ایرانِ نهالِ تجدد و ایرانِ خودمان از نوعی دیگر مواجه کند؛ شاید برای همین است که ژان کلود نیز اینطور درباره نهال مینویسد: گاهی میشنوم «زندگی با زن فرهیخته نباید آسان باشد!» آری، اگر فقط فرهیخته باشد، همزیستی با او شاید دشوار و کمی هم خوابآور باشد. با نهال اما جز این است. فراگیری از کسی از جنس دیگر، از اصلیتی دیگر، از نسلی دیگر، بسیار وسوسهبرانگیز است. پیش از ازدواج با نهال به دختر بزرگم، ایریس، گفتم: «یکی از کهنهترین و برجستهترین تمدنها به در خانه ما میکوبد. میشود گفت نه؟» ایریس با خنده تایید کرد: نمیشود. نهال تجدد اما فقط زنی ایرانی در تکاپویِ نور تاباندن به گوشهگوشه فرهنگ ایران نیست. او علاوه بر تمامِ فعالیتهای ادبیاش از همسری و مادری هم میگوید. و لابهلایِ همین روایتهاست که با خودت فکر میکنی نهال تجدد بیش از هر فضیلت اخلاقی، به مراقبتکنندگی مزین است: از ایران مراقبت میکند، از ژان کلودِ در بسترِ بیماری مراقبت میکند و دلنگرانِ فارسی حرفزدنِ دخترش میشود. او حتی از زبانِ فارسی هم مراقبت میکند. تجدد در جایی از کتاب نوشته است: «همیشه با سرافکندگی اقرار میکردم کیارا خوب فارسی بلد نیست. حتی برخی از دوستان با سرزنش میگفتند «نوه مهین تجدد و فارسیِ لنگ.» از طعن نمیترسیدم. فارسی سخن گفتن با دختر نوزادم راه ندادن ژان کلود سالدیده بود به دایره راز. میخواستم هر ثانیه، هر ساعت هر سالِ زندگی او پر شود از جوش و خروش این نوزاد.» یا جای دیگری نوشته است: «کیارا با دفترچه فارسی به خانه میآمد و با ژان کلود تمرین الفبا میکرد و من نظارهگر تلفظ و ترسیم ناشیانه کلمات فارسی. هر کلاهی بر (آ) و هر نقطهای زیر (ب) جاری شدن خون من بود در رگهای آن دو.» بعد از اینکه هر دو بخش ایران و انیران را خواندم، در نظرم آمد نهال تجدد وقتی از ایران مینویسد کلمهها و جملههایش جانداریِ معناداری دارند. با صلابت است و آنقدر رگ و پی دارد که خیال میکنی نبض تپنده کلمهها را میبینی. از این روست که نهال تجدد در (بخش) ایران، زنتر است، مادرتر و بهتعبیر خودش ایرانیتر! خواندن کتاب «ایرانیتر» کیف محضِ است؛ مخصوصا اگر کسی ژانکلود را بشناسد و قبلتر هم از نهال تجدد چیزی خوانده باشد. همین... #کتاب_نویسی #زن_شرقی
(0/1000)
نظرات
1402/9/13
باید دوست داشتنی و خواندنی باشه. با نوشته شما علاقه مند به خوندنش شدم اگرچه متاسفانه نه ژان کلود را میشناسم و نه نهال تجدد را!!
1
2
1402/9/13
ممنونم از توجه شما فرناز جان عزیز. حتی بدون شناخت ژانکلود و نخوندن کتاب دیگه از نهال تجدد حتم دارم که باز هم لذت زیادی از خوندن کتاب میبرید. 💙📚
1
1402/9/14
از جمله محدود کسانی هستید که قلم تون بسیار زیبا روان و عمیق و پرمعناست، از خوندن این یادداشت بسی لذت میبرد هرآنکه نگاهی بدان بیندازد... وقت نداشتم ولی تا انتها مهمان کلمات سرگردانتون بودم که با استادی تمام در جای خودشان قرارشان داده بودید 🙃🙂
1
1
1402/9/15
سلام و ارادت از شما و لطفتون به این نوشته ممنونم. خوشحالم که معرفی این کتاب رو دوست داشتید.
0