یادداشت
1403/6/5
4.4
3
از یک جایی به بعد واقعا آدم را میخکوب خودش کرد. شاید تا ۵۰ درصد ابتدای کتاب که بیشتر وقتمان در آن صرف خواندن در رابطه با دنیای کتاب بود، نویسنده تمام تاریخی را که برای این دنیا با بهره گیری از تاریخ هزار و یک شب و ایران و خراسان و عرب و ... نوشته بود بسیار خیالی بود و هیچ به واقعیت نزدیک نبود که باعث شده بود من به عنوان یک ایرانی وطندوست دچار حرص خوردگی شدید بشوم و اصلا علاقه ای به ادامه دادن کتاب نشان ندهم ولی درست زمانی که از نیمهی کتاب گذشتم ورق برگشت. از نیمهی کتاب به بعد کمتر به تاریخ و دنیا سازی پرداخته شده بود و بیشتر از خالد و شهرزاد در کنار هم میخواندیم و گاها دانای کلِ ما از طارق و جهاندار هم روایت میکرد ... و زمانی که جادو با این کتاب آمیخته شد داستان به اوج خودش رسید، جذابیت ها یکی یکی نمایان شدند و باعث جذب کردن خواننده شدند؛ من به هیچ عنوان راز و دلیل کشته شدن دختران را به این صورت تصور نمیکردم و نویسنده به زیبایی آن را خلق کرده بود ولی از نظر من این دلیل ارزش آن همه مخفی کاری و معما بازی را نداشت. انتهای کتاب من را بسیار جذب مطالعهیجلد دوم کرد و همان نیمهشبِ دیشب قصد داشتم که جلد بعدی را شروع کنم ولی چشمانم دیگر یاری نمیکردند. اگر از ترجمه، ویراستاری و میزان سانسور کتاب بخواهم بگویم همه بسیار بسیار بسیارررررر زیاد سطح پایین تر از آنچه که باید، بودند و اصلا نمیشد متن کتاب را به راحتی خواند و بسیار هم سانسور شده بود گاها یک روز کامل را حذف کرده بود و اصلا سر در نمی آوردی که چه شده است.😐🤌🏻 پ.ن: هر بار خالد میگفت من هیولا ام آهنگ I wana be your slave توی ذهنم تکرار میشد😂😂
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.