یادداشت •/غین عین/•
8 ساعت پیش
بسم الله الرحمن الرحیم ؛ از آنجا که سووشون خواندنم همراه شد با سریالش نظرم هم تأثیر پذیرفت ابتدا سریالش را دیدم همش منتظر چیزی بودم که من را به ادامه دادنش ترغیب کند اما روند سریال بسیاااااااار کند بود و ازحوصله ام خارج شد بنابراین رهایش کردم.. اما به سراغ کتابش آمدم همیشه جزئیات در کتاب بیشتر به چشم میخورد دیگر تطبیق این دو رسانه از اینجا کلید خورد و وارد فاز مقایسه شدم گاهی از توصیفات شرم زده بودم که چه نیازی بود وارد این مباحث در کتاب شد؟! اگر بگویید این همان چاشنی کتاب است که می گویم اصل داستان گنگ بود این چاشنی ها به چشم نمی آید.. تمام تصویر ما از گذشته شخصیت ها به تکه گویی های آن ها بند بود خب طبیعتاً کامل نشد همچنان آن قسمت کتاب که بر محور جنگ جهانی بود و وضعیت ایران تا حدودی کمرنگ بود حتی شخصیت یوسف یا ملک سهراب و .. این ها و اقداماتشان گنگ بود و منظور من از هیجان یا چیزی در این مایه ها در واقع پستی و بلندی داستان است چیزی که شما از پنجره این کتاب می بینید شخصیت زری در یک عمارت بزرگ می باشد که دیگر اعضای خانواده در ارتباط با او دیالوگ هایی را ادا میکنند و همه ی اطلاعات ما از شخصیت ها و اتفاقات فقط در حد آن گفتگو هست حتی ما از خان کاکا بیشتر از یوسف اطلاع داریم تا حدود زیادی میپذیرم چرا که یک زن در خانواده در همین زاویه زندگی میکرده اما ابهامات من رفع نشد و بنظرم این نقص داستان است نه شیوه زندگی یک زن در آن سال ها! چرا یوسف کشته شد؟ چه کسی او را کشت؟ چه بلایی سر کلو آمد ؟ چرا شایعه ساختند که عموی کلو او را کشته؟ چرا در آخر عزت الدوله راضی شد که خانم زهرا با ۴ تا بچه زن حمید شود؟ و اصلا پرونده این ماجرا هم باز موند.. آقای فتحی به کجا رسید؟ می دانید همه ی تصویرم از اتفاقات کدر است و نمی توانم به خوبی آن ها را به مانند یک پازل کنار هم جفت کنم . نماد های جالبی در داستان مخفی شده اما دیگران عنوان کردن و .. انتظارم این بود که نویسنده زیرکانه اتفاقات را بهم ربط داده باشد و بعضی چیز ها و شخص ها را پر رنگ تر بنویسد..
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.