یادداشت Mahsa bgbn

Mahsa bgbn

1403/03/28

                ۲۵-۲۸ خرداد 1403 / یازدهم
دلم می‌خواد هیچی ننویسم. معمولا خیلی راحت می‌تونم در حین خوندنم، از کتاب‌ها بنویسم. اما وقتی تموم میشن انگار حرفام هم تموم میشن. مثل مرگیه که جریان زندگی رو یهو ساکت میکنه. با تموم شدن هر کتاب، دوس دارم مدتی ساکت شم و سوگواری کنم. برای آدم‌هایی که روزی بی‌هوا وارد زندگی‌م می‌شن، بهم اعتماد می‌کنن تا داستانشونو برام بگن، وقتی چشم‌هامو می‌بندم می‌تونم صورت‌هاشون و احساساتشون رو ببینم، شب‌ها با شنیدن داستانشون می‌خوابم و صبح‌هامو با شنیدن داستانشون شروع می‌کنم. من وارد زندگی اونا میشم و اونا وارد زندگی من. و بعد یهو تموم میشن، می‌ذارن میرن و من دیگه خبر ندارم بعدش چی میشه؟ مگه مرگ این نیست که دیگه کسی رو نبینی و صداشو نشنوی و خبری ازش نداشته باشی؟ مهم نیست جسم شخصیتی واقعا بمیره یا نه. وقتی من دیگه ازش خبری ندارم همونقدر ناراحت میشم که انگار مرده. گاهی وقتی حجم این مرگ‌ها رو قلبم سنگینی می‌کنه، دیگه نمیخوام بذارم آدم‌های جدید وارد زندگیم شن، دیگه کتاب نخونم، فیلم یا از اون بدتر سریال هم نبینم.
تو همین چند دقیقه دلتنگ خوسه و رامون و گابریلا و خوستینو و شنیدن لحظه به لحظه اسم آدلا و باقی اون اسم‌های عجیب و غریب و گوش‌نواز و از همه بدتر صدای احسان کرمی شدم. چه بلایی قراره سر همه‌ی این آدم‌ها بیاد؟ چیزی که این دلتنگی رو برام عجیب می‌کنه اینه همه‌ی این آدم‌ها یه مشت عوضی و خائن و خاکستری و قهوه‌ای بودن. و من دلتنگ همینا شدم! دلتنگ چندتا از اون همسایه‌های احمق که با حرف‌های بی‌اساسشون چندتا زندگی رو بهم ریختن!
شنیدن این کتاب مثل دیدن یه فیلم خوش‌ساخت مکزیکی بود با آدم‌های خطرناک و بی‌رحم و صورت‌های آفتاب‌سوخته و بدن‌های عرق‌کرده که یکم زیادی از انسانیت فاصله گرفتن. این کتاب تو ژانر جنایی و پلیسی قرار می‌گیره. جسد لخت چاقوخورده‌ی دختری همون صفحه‌ی اول کتاب لای ذرت‌زاری پیدا میشه و اگه به عادت جنایی‌های کلاسیک انتظار داشته باشین کارآگاهی پیدا شه تا قاتل رو براتون گیر بندازه و شما با مظنون شدن به تک تک شخصیت‌های کتاب منتظر لحظه‌ای باشین تا ببینین حدستون درست از آب درمیاد یا نه، باید بگم این کتاب تو این چارچوب قرار نمی‌گیره. هیچکس قرار نیست قاتل آدلا رو پیدا کنه. شما فقط درگیر داستان دو مرد میشین که به یکیش تهمت میزنن دوس پسر دختره‌س و به دیگری که قاتل دختره‌س و شما بین این دونفر گیر میفتین و فقط حرص و جوش میخورین. همین.
من هنوزم از احساسم به این کتاب چیزی بهتون نگفتم.
        

33

(0/1000)

نظرات

Aylin𖧧

1403/03/28

یک یادداشت پر از حرف دل:

2

سیدعباس

1403/03/28

خب وقت کردید، از احساس‌تون به کتاب هم برامون بنویسید...
1

0

Mahsa bgbn

1403/03/28

به وقت نیست. ادبیاتم قاصره. 

2

فاطمه

1403/03/30

احساستو از کتاب نگفتی، ولی توی گزارش پیشرفت‌هات قابل درک بود و نمیدونم چرا احساس میکنم همون حسی رو بهش داشتی که من به کتاب عشق در روزگار وبا داشتم🙂
1

0

Mahsa bgbn

1403/03/30

می‌خواستم به این زودیا تموم نشه.  

0

اینقدر زیبا نوشتین ک دلم خواست کتاب رو بخونم
2

0

Mahsa bgbn

1403/04/01

🥹🥹من صوتی تجربه‌ش کردم. پیشنهاد میکنم شما هم اینکارو بکنید. 🌱✨ 

0

ممنونم 😍
@Oceanofunreads 

1