یادداشت Taranom
1403/6/8
3.9
42
برای اولین بار با یک کتاب گریه کردم. یه گریه واقعی.. یه رمان کوتاه، عمیق و تاثیر گذار و پرمعنا و دلنشین که با خوندن خطوط اول دیگه نمیتونی چشم ازش برداری. انگار احساساتی که درون کلمات کتاب حبس شدن، زمانی که این کلمات رو میخونی از روی کاغذ جدا میشن و میان و مستقیما قلبت رو لمس میکنن. داستان ساده و شیوا نوشته شده و خوندنش ذهن خواننده رو خسته نمیکنه و بر خلاف حجم کمی که داره، موضوعش تو رو به فکر وامیداره و نمیتونی بگی یه داستان کوتاهِ ساده و سطحی بود . داستان درمورد فدا کردن زندگیه. اینکه اگر قرار باشه زندگیمون رو فدا کنیم، فدای چه کسی میکنیم؟ اصلا اینکار رو میکنیم؟ این کتاب از ارزش زندگی و لحظاتی که میگذرونیم حرف میزنه. از ارزش عزیزانمون و دوستانمون حرف میزنه.. از زیبایی های زندگی حرف میزنه.. به قول یک دوست: « هنر نویسندگی فقط خلق جملات سنگین و غنی از ارزش ادبی نیست؛ هنر نویسندگی لمس قلب هاست. و فردریک بکمن این رو خوب بلده»
(0/1000)
نظرات
1403/7/10
هنر نویسندگی فقط خلق جملات سنگین و غنی از ارزش ادبی نیست. هنر نویسندگی لمس قلب هاست. جالب بود و تامل برانگیز.
1
1403/8/5
به نظرم دلیل گریهامون جدا از متأثر شدن به حال اون مرد، افسوس خوردن به زندگی خودمون هم بود.. اون لحظه شاید با خودمون نگیم که دقیقا چه لحظات با ارزشی رو از دست دادیم اما ته دلمون و حتی توی ناخودآگاهمون خبر داریم که یه موقع هایی دقیقا مثل اون مرد رفتار کردیم یا باهامون رفتار شده.. و اخرش که تازه شخصیت اصلی یاد گرفته بود چطور زندگی کنه و عشق بورزه و شانس دوباره داشت، اینطوری از زندگیش و پسرش میگذره تا بتونه یه زندگی دیگه رو نجات بده.. اینا برای گریه کردن کافی نیست؟ 😭😂 @roshana.
1
روشنا
1403/8/5
1