یادداشت مُحیصا
5 روز پیش
با خجالت سمت صندوق کتابفروشی می روم و با ببخشید آرامی سراغ آقای «ت» را می گیرم. آقای «ت» از پای صندوق بلند می شود و می گوید:« خودم هستم.» با تعجب نگاهش می کنم. از آخرین باری که دیده بودمش پیرتر و محاسنش سفید تر شده و برای همین در نگاه اول نشناختمش. تند و سریع احوالپرسی می کنم و می گویم:« ببخشید آخرین باری که اینجا اومدیم بهمون کتاب های خوبی معرفی کردید و گفتین اگه باز هم اومدیم بهمون کتاب معرفی می کنید.میشه یه چند تایی کتاب بهمون معرفی کنین؟» آقای «ت» در خدمتی می گوید و سمت کتاب ها را می رود.خواهرم بابت معرفی کتاب های جنگل و فداکاری مظنونx تشکر می کند و می گوید کتاب دیگری در همین ژانر می شناسد که به اندازه دو کتاب قبلی فوق العاده باشند یا نه؟ و آقای «ت» کتاب دیگری از کیگو هیگاشینو به نام بدخواهی به خواهرم معرفی می کند و به من مثل آب برای شکلات را که می گوید یک رئالیسم جادویی است معرفی می کند. تشکر می کنم و می گویم زیاد اهل خواندن این جور کتاب ها نیستم و آبم با آن ها در یک جوب نمی رود و ترجیح می دهم یک اثر فانتزی یا علمی تخیلی بخوانم. آقای «ت» می گوید:« ولی کتاب خیلی لطیف و خوبیه و هر فصلش با یه رسپی غذا شروع میشه و در عین پیشبرد داستان طرز تهیه غذا رو هم آموزش میده.» شاخک هایم تیز می شوند و با دقت بیشتری به صحبت هایش درباره کتاب گوش می دهم. آقای «ت» می گوید بد نیست که پناهگاه امن خودم که در انحصار آثار فانتزی و علمی تخیلی است در بیایم و طعم ژانرهای دیگر را هم تجربه کنم. خدا را چه دیدی؟! شاید آن قدر دوستش داشتی که رئالیسم جادویی هم شد ژانر مورد علاقه ت. بدم نیامده و کنجکاو شده ام. کتاب را از دستش می قاپم:« باشه برش می دارم، امیدوارم پشیمون نشم.» به خانه که برمی گردم «آب مثل شکلات» را سریع می گذارم در لیست در اسرع وقت خوانده شود. می دانم اگر این کتاب را پیش کتاب های فانتزی و علمی تخیلی ام بگذارم آن قدر از چشمم می افتد که رغبتی به خواندنش پیدا نمی کنم.مگر می شود چشمت به یک اثر فانتزی زیبا بیفتد و مسحورش نشوی و بخواهی یک کتاب از نا کجای رئال را جایگزین آن کنی؟ مثل آب برای شکلات را شروع می کنم خوشحالم که روند کندی ندارد و از اصل مطلب شروع می کند تا مانند سیرک شبانه دق م ندهد😂 مثل آب برای شکلات یک رئالیسم جادویی مکزیکی است(باور کنید تا قبل از خوندن این کتاب اگه می گفتن مکزیک یاد انیمیشن کوکو و دنیای مردگانش و اون صورت های نقاشی شده و موسیقی می افتادم چون پیش زمینه دیگه ای از این کشور ندارم😂) چیزی نمی گذرد که در داستان گم می شوم.آغاز هر فصل نه تنها خلاقانه با یک رسپی غذا شروع می شود بلکه نویسنده در جریان داستان به گونه ای رویایی نشان می دهد تاثیرات غذا بر انسان چگونه می تواند جادویی و قدرتمند باشد و یک دختر چگونه می تواند احساسات مختلف خود مثل عشق، غم، امیدواری ، خوشحالی و ...را در غذا نشان دهد بدون آن که حرف زیادی برای گفتن داشته باشد.☺️ در ادامه سرنوشت تیتا و انتخاب هایی که خواهد داشت باعث کنجکاویم می شود. من فکر می کنم لورا اسکوئیل می خواهد در مثل آب برای شکلات نشان دهد که سنت های غلط چگونه باعث انحطاط اخلاقی و نابودی زندگی نه تنها یک نفر بلکه مجموعه ای از افراد و حتی یک خانواده می شود و چگونه بر نسل ها تاثیر می گذارد. سنت هایی که مثل پیچ های امین الدوله دورمان می پیچند و زهرشان را به رگ و پی وجودمان تزریق می کنند.( من از این داستان یاد گرفتم که باید با سنت های غلط جامعه هر چند که ریشه دارن و مثل زالو دارن خون مونو می مَکن مبارزه کنم. چون میدون دادن بیشتر به این سنت ها نه تنها باعث بدبختی خودمون بلکه باعث بدبختی افراد دور و برمون هم میشه.) همچین مثل آب برای شکلات را می توان تقابل بین دو نوع عشق( عشق توفانی و آتشینی که به یک باره وجودت را شعله ور می کند و عشقی که آرام آرام در وجودت شکل می گیرد و حرارتش تا زمانی که زنده ای باقی می ماند) دانست. در تمام طول داستان از دست حماقت های تیتا، بی مسئولیتی پدرو، حسادت روسورا و سنگدلی ماما النا حرص خوردم و آن ها را افرادی با مغزهای کوچک زنگ زده خطاب می کردم😂 مثل آب برای شکلات داستانی بود که به مبارزه با ویژگی های و خط قرمز های اخلاقی درون ذهنم برخاست و از این جهت توی ذوقم زد. اما بیشتر که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که زندگی یک انسان می تواند پر از انتخاب هایی اشتباه از نظر من و درست برای بقیه(مثل تیتا) باشد. مهم این است که به این نتیجه برسیم که در نهایت باید با عواقب تصمیم هایمان کنار بیاییم و بپذیریم شان باز هم درست مثل تیتا. در پایان نمی توانم بگویم مثل آب برای شکلات را به عنوان یک تجربه جدید دوست نداشتم. چون احساسی که به من منتقل کرد متفاوت از سایر احساساتی بود که کتاب های فانتزی به من انتقال می دادند.(با این حال هیچی کتاب های فانتزی عزیزم نمیشه)
(0/1000)
نظرات
5 روز پیش
خودم چند وقت پیش با این کتاب مواجه شدم و یه کم از داستانش خوندم و به این نتیجه رسیدم که اصلا نرم سراغش (از این مدل داستانها و روابط عاشقانه اصلا خوشم نمیاد). از رئالیسم جادویی یه دونه خانه ارواح ایزابل آلنده رو تو لیستم دارم که نمیدونم کی فرصت بشه برم سراغش...
1
5 روز پیش
شرمنده دیگه ذهنم گرم بشه نمیشه جلوشو گرفت😭😭 از این به بعد سعی می کنم کوتاه تر بنویسم😶
0
4 روز پیش
از یادداشتت اینقدر خوشم اومد که گفتم هب منم بخونمش دیگه بعد امتیازش رو دیدم، خب پ چرا دو و نیم دادی زن😂😂 بخونم یا نه؟
1
0
4 روز پیش
می دونی فرشته جان روند و توصیفات و خلاقیت نویسنده رو دوست داشتم اما عشق تو یه نگاه و یه سری مسائل اخلاقی و بلاه بلاه و ... داشت که دوست نداشتم 😅 در کل به عنوان یه تجربه ی جدید خوب بود:))+
0
مُحیصا
5 روز پیش
2