یادداشت مریم رضازاده

پرده ی نئی
        برشی از کتاب:
ایلیا: چکمه ام را ببوس! باید التماس کنی تا ترا مفت بچرم!
ورتا از ضرب تازیانه پی میافتد؛ هم با فریاد درد.
ورتا: اسلحه‌ای در جهان هست که تو بدان مسلح نباشی ایلیا؟ بار اینهمه ترس را چطور می‌بری؟
زیارت(ادامه)
شیهه‌ی اسبی که در میان اسبها سرکشی میکند و بر دو پای برمی‌خیزد. مهتری با تازیانه به وی میکوبد.
بیابان( گذشته)
گلیم به زمین پرتاب می‌شود؛ ورتا روی آن می‌افتد؛ بن گیسوانش را به دو دست گرفته و ناله‌ی درد در گلویش بسته. اسب سر میگرداند و می‌نگرد. ورتا آرام برمی‌خیزد_ خیره اما بی نگاه. ایلیا به اسب دست می‌کشد. مشک را پیش می‌آورد....

✍️ با اینکه اصلا دوست نداشتم فیلمنامه بخونم به پیشنهاد استاد عزیزم دو تا از فیلمنامه های آقای بهرام بیضایی رو خریدم و هنوز در شگفتی‌ام.
اگر میخواهید جادوی کلمات را ببینید و لمس کنید حتما حتما این کتاب رو مطالعه کنید. شروع جذاب و میخکوب کننده، مدام در حال کشمکش و تعلیق. پایان شگفتی آور ، خلاقانه و غافلگیر کننده. بخوانید و لذت ببرید.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.