یادداشت زهرا تقی خانی
1404/3/21
راوی، زن میانسالیه که توی شهری نامشخص در ایتالیا زندگی میکنه. اسم نداره و تقریباً هیچ اتفاق بیرونی خاصی هم توی زندگیش نمیفته. اما همین «هیچاتفاقی» تبدیل میشه به بستری برای مرور خاطره، اندوه، تنهایی، دلبستگیهای خاموش، حس تعلق و چیزی شبیه به دربهدری ذهنی. درواقع کتاب بیشتر از اینکه داستان بگه، ذهننگاریه. روایت لحظههایی از زیستن، از فکر کردن، از عبور. دوسش داشتم چون: - خیلی خوب تونست حس تنهایی، گذر زمان و بیتعلقی رو بهم منتقل کنه، بدون اینکه لازم باشه اتفاق بزرگی بیفته. - نثرش ساده و صمیمیه و توصیفهاش بیصدا و بی ادعا. انگار داشتم توی خیابون قدم میزدم و همزمان به هیچی و همهچی با هم فکر میکردم. - بعضی جاهاش برام آشنا بود، بعضی جاها کاملاً غریب. اما حتی وقتی راوی شبیه من نبود، بازم میتونستم باهاش همقدم بشم. من نسخه صوتیش رو گوش دادم و همزمان نسخهی دیجیتال رو دنبال میکردم. فکر میکنم مکثها و لحن گوینده خیلی روی ارتباطم با متن تاثیر گذاشت. و سؤالی که تا آخر باهام موند: «آیا اصلاً جایی وجود دارد که ما در حال گذر از آن نباشیم؟»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.