یادداشت زهرا تقی خانی

        راوی، زن میانسالیه که توی شهری نامشخص در ایتالیا زندگی می‌کنه. اسم نداره و تقریباً هیچ اتفاق بیرونی خاصی هم توی زندگیش نمیفته. اما همین «هیچ‌اتفاقی» تبدیل میشه به بستری برای مرور خاطره، اندوه، تنهایی، دل‌بستگی‌های خاموش، حس تعلق و چیزی شبیه به در‌به‌دری ذهنی.
درواقع کتاب بیشتر از اینکه داستان بگه، ذهن‌نگاریه. روایت لحظه‌هایی از زیستن، از فکر کردن، از عبور. 

دوسش داشتم چون:

- خیلی خوب تونست حس تنهایی، گذر زمان و بی‌تعلقی رو بهم منتقل کنه، بدون اینکه لازم باشه اتفاق بزرگی بیفته.
- نثرش ساده و صمیمیه و توصیف‌هاش بی‌صدا و بی ادعا. انگار داشتم توی خیابون قدم میزدم و همزمان به هیچی و همه‌چی با هم فکر میکردم.
- بعضی جاهاش برام آشنا بود، بعضی جاها کاملاً غریب. اما حتی وقتی راوی شبیه من نبود، بازم میتونستم باهاش هم‌قدم بشم. 

من نسخه صوتیش رو گوش دادم و همزمان نسخه‌ی دیجیتال رو دنبال میکردم. فکر میکنم مکث‌ها و لحن گوینده خیلی روی ارتباطم با متن تاثیر گذاشت.

و سؤالی که تا آخر باهام موند:
«آیا اصلاً جایی وجود دارد که ما در حال گذر از آن نباشیم؟»
      
21

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.