یادداشت [زمزمهگر،واژهپردازیازدیارسطرهایخیال]

از همون صفحه های اول فهمیدم قراره برم تو دل یه دنیای تاریک، بیرحم و خفقانآور. دنیایی که توش آدم بودن خودش جرمه، مخصوصا اگه مثل لایا باشی؛ ترسو، بی تجربه، ولی پر از عشق و امید. شخصیتهاش واقعین. نه اونقدر قوی که همه چیو حل کنن، نه اونقدر بی خاصیت که از ذهن آدم برن. لایا رو اولش شاید بگی ضعیفه، ولی کم کم میفهمی که شجاعت همیشه داد زدن و شمشیر کشیدن نیست، گاهی سکوت کردنه، ادامه دادنه. الایاس رو خیلی دوست داشتم. پسر نظامی ای که از همون چیزایی فراریه که توش بزرگ شده. همه میخوان ازش یه قاتل بیاحساس بسازن، ولی اون ته دلش یه آدمه، با دلرحمی و شک و خشم. کشمکشهای درونیش قشنگن، آدمو میبره تو فکر. قلم نویسنده سادست، ولی پر از حس. نه گیجت میکنه، نه الکی ادا درمیاره. همهچی اندازست؛ هم خون هست، هم درد، هم امید. فضاسازیهاشم خوبن، مخصوصا وقتی از امپراتوری یا آزمونها مینویسه، کامل میری تو اون حالوهوا. رابطهی عاشقانه هم هست، ولی نه اونجوری که وسط همهی بدبختیا، یهو همه چی رنگیمیشـه! نه، همهچی خاکستریه، مثل زندگی. رابطهها نپختن، پر از فاصله و تردیدن، ولی واقعین. از اون عشقایی که باید واسش جون بکنی، نه اینکه یهدفعه عاشق شی فانتزیش هم یه طعم خاص داره. نه جادوی پر زرق و برق، ولی یهجور مرموز و ترسناک. ماسکهایی که انگار با گوشت میچسبن به صورت، ارواح آتیشی، و آزمون هایی که بیشتر از قدرت، روحتو له میکنن. در کل، جلد اول اخگری در خاکستر یه شروع قوی و دردناکه. از اون کتاباییه که تموم میکنی، ولی ذهنت هنوز توشه. انگار یه اخگر، آروم تو دلت افتاده و خاموش نمیشه.. امیدوارم جلدای بعدیش با پیشرفتش مواجه بشم و بیشتر به دل بشینه.
(0/1000)
وایولت
5 روز پیش
0