یادداشت
1402/12/16
ماجرای استعمار۱ ماجرای استعمار از نوع اروپاییاش دیگر با این لفظ معنا و تعریف نمیشود، بلکه تضاد معنایی دارد. وقتی وارد منطقهای شدی و جمعیت آن را از ششصد هزار نفر به پانصد نفر رساندی یعنی پاکسازی نژادی کردهای. نه آقا این کار اسمش استعمار نیست و اسم دیگری دارد. چقدر این روزها شبیه آن روزها عمل میکنند اما کسی که برایشان نامه را میخواند کور است. به حکم نسخهٔ تکاملی خودشان هم که حساب کنیم انسان امروز راهکار مقابله با «سگهای تحریک» شده را با تجربهای تلخ آموخته است. جملات پایین را از کتاب بخوانیم!؟ «اسپانیاییها روبهرو شدن با بومیها را در آنروزها اینگونه توصیف کردهاند: در یک دست انجیل داشتیم و در دست دیگر یک بطری شراب؛ تفنگی را هم به پشت انداخته بودیم.» ستایش مردگان از آیینهایی بود که در میان بسیاری از سرخپوستها رایج بود؛ اما آنها که در آغاز سفید ها را به نام «پسران آسمان» و «نجاتبخشهایی که از قعر اقیانوس برای رهایی آنها آمده بودند» میشناختند، اکنون با شگفتی میدیدند که این «رنگ پریدهها» حتی به اجساد مردگان آنها هم رحم نمیکنند و به چیزی جز طلا نمیاندیشند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.