یادداشت MBVPDR
1404/3/31
« رمانی که زخمهای عشق را با انگشتان کلمات میکاود » ﴿گاهی شکستن یک قلب، تنها راه باز کردن چشمان آن است...﴾ این اثر تکاندهنده، سفر یک زن را از میان ویرانههای عشقی نافرجام روایت میکند؛ جایی که هر خاطرهای همچون تیغی بر روح مینشیند. نویسنده با نثری شاعرانه و بیرحم، خواننده را به عمیقترین لایههای روان انسان میبرد: «آیا عشق واقعی میمیرد، یا فقط شکلش تغییر میکند؟» چرا این کتاب متمایز است؟ - راههای التیام را نه از مسیر کلیشهای «فراموشی»، که از درون «پذیرش» نشان میدهد - ساختار غیرخطی داستان، تجربه دلشکستگی را به شکل ملموستری منتقل میکند - دیالوگهای درونی شخصیت اصلی که گویی از ذهن هر عاشق شکستخوردهای برآمده است ۵ نکته ظریف و اثرگذار: 1. فصلها بر اساس مراحل سوگ (انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی، پذیرش) تنظیم شدهاند 2. نویسنده برای نگارش، با رواندرمانگران متخصص در زمینه سوگ عاطفی مشورت کرده است 3. نمادگرایی فصلها (میزان بارش باران در هر فصل) حالات عاطفی شخصیت را تشدید میکند 4. کتاب شامل نامههای واقعی افراد دلشکسته است که با تغییر هویت استفاده شدهاند 5. پایانبندی دور از کلیشههای رایج، راه سوم میان «بازگشت» و «فراموشی» را نشان میدهد در یک نگاه: «این رمان نه داستان یک شکست عشقی، که نقشهای است برای عبور از توفانهای درونی؛ گمگشتنی که در نهایت به خودشناسی عمیقتری میرسد.» پ.ن (آیا ارزش خواندن دارد؟): پاسخ: بله، اگر... - حال و هوای شماست اگر: تازه عشقی را از دست دادهاید • به داستانهای روانشناختی عمیق علاقه دارید • از نثر شاعرانه و تصاویر ملموس لذت میبرید - شاید مناسب نباشد اگر: در پی پایانبندیهای کلیشهای و شیرین هستید • از فضای عاطفی سنگین فراریاید • منتظر "راهحلهای فوری" برای التیام هستید - نکته خوانش: بهتر است با فاصلههای زمانی مطالعه شود تا تأثیر هر فصل کاملاً درک شود
(0/1000)
MBVPDR
1404/4/2
1