یادداشت Soli

Soli

Soli

1404/4/14

        از دستم در رفته که چه‌قدر باهاش گریه کردم.
این دردهای سنگین مستاصلم می‌کنن. نمی‌تونم درست توضیحش بدم. یه لحظه‌ای بود که خودم رو گذاشتم جای یه شخصی و خیلی ناراحت شدم، ولی وقتی به این فکر کردم که چیزی که من «یک لحظه تصور می‌کنم و تموم می‌شه و می‌ره» یا حتی از دور و به این شکل تجربه‌ش می‌کنم برای عده‌ای عین واقعیت بوده و هست و خواهد بود... نمی‌دونم. فقط همین، سنگینه.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.