یادداشت
1403/7/9
3.7
9
بسم الله الرحمن الرحیم خب الحمدالله این کتاب تموم شد. من اسم مریم عزیزی رو اولین بار وقتی شنیدم که کتاب تان جی ها رو خریده بودم ( یه مجموعه ی فانتزی از انتشارات هوپا ) و در پایان کتاب یه معرفی مختصری از ایشون آورده بود . من اطلاعات دقیقی از بقیه ی آثار ایشون و به خصوص کتاب هایی که مولفشون خودشون هستن نداشتم و ... دشت پارسوا رو هم به خاطر تعریف یکی از دوستانم خریدم. کل شش جلد رو با یه قیمت واقعا مناسب پیدا کردم که حتی اگه خوشم نمیاومد ازش باز هم چندان ناراحت نمیشدم 😂 و وقتی فهمیدم این مجموعه خیلی کمیابه خوشحال شدم که شش تا جلدش رو یکجا پیدا کردم . نکته ی منفی خیلی مهمش این بود که کتاب واقعا روایت گنگی داشت . من ۳۰_۴۰ صفحه ی اول رو بارها خوندم ولی حتی الان که کتاب تموم شده نفهمیدم قضیه ی رفتن ماندانا به دشت پارسوا چی بود . اصلا نفهمیدم مامان باباش کی بودن و چه اتفاقی براشون افتاد. چرا ماندانا همون اول طوری رفتار میکرد که انگار سالهاست در دشت پارسوا زندگی میکنه و مخاطب هیچ تغییر خاصی رو درون این شخصیت احساس نمیکنه؟ اصلا چرا رازیان، ماندانا رو به دنیای خودشون احضار کرد؟ چرا ماندانا در پایان داستان وارد اون خونه شد؟(کسایی که کتاب رو خوندن متوجه منظورم می شن. منظورم همون خونه ایه که واردش شد و درونش کابوس دید و یک نقش چشم با مار و گل روی سقفش بود).ماندانا چرا با رازیان در همون اول که وارد دشت پارسوا شد انقدر صمیمی بود؟؟ یعنی من تا یه بخشی از داستان حتی نمیدونستم غریبه ن با هم.. همه ی اینها کلی سوال بدون جواب هستن که حتی بعد اتمام کتاب در ذهن خواننده میمونه.روایت داستان واقعا به شدت گنگ بود. نکته ی منفی دیگر هم اینه که کتاب حجم شباهت شدیدی به فانتزی های غربی داره! هری پاتر رو بذاریم کنار، من یه جاهایی حس میکردم نویسنده اصلا از ارباب حلقه ها الهام گرفته😐. ببینید من چند مورد از شباهت های این کتاب با هری پاتر رو واسه تون مینویسم: ۱_ورزش تیراندازی جادویی که در قسمتی از کتاب دشت پارسوا برگزار شد شبیه کوییدیچ در هری پاتر بود. قوانین بازی و روشش کلا فرق داشت ولی مشخص بود نویسنده از هری پاتر الهام گرفته. ۲_ مدرسه ی جاودان مهر و هاگوارتز. کسی نیست که هم دشت پارسوا و هم هاگوارتز رو بخونه و این دو تا مدرسه رو به هم شبیه ندونه. ۳_ وارد شدن به خاطرات از طریق معجون در دشت پارسوا، وارد شدن به خاطرات از طریق قدح اندیشه در هری پاتر. رفتن به مجمع جادویی شخصیت شرور قصه از طریق خاطرات در هر دو کتاب . ۴_مسابقه ی افسونگر برتر در دشت پارسوا و مسابقه ی سه جادوگر در هری پاتر . در هردو داستان هم شرکت کننده ها باید یک وسیله ی جادویی رو پیدا کنن و در صورت پیدا کردن اون وسیله برنده خواهند شد که در دشت پارسوا اون وسیله سیب بود و در هری پاتر، جام آتش . ۵_ رقص شخصیت های اصلی در شب عید نوروز در دشت پارسوا (حالا دقیق یادم نیست ولی فکر کنم همون عید بود احتمالا) و جشن یول بال در شب کریسمس در هری پاتر. اینجا نزدیک بود سرم رو به دیوار بکوبم و بگم: داداش دیگه یول بال رو چیکار داشتی؟ به خدا ما ایرانی ایم، فرهنگمون با اونها فرق داره😂😭ببینید توی دشت پارسوا اینطوری بود که دو تا شخصیت اصلی (ماندانا و آبتین ) تفریحی میرن به یه میخانه، در شب عید و اونجا یه مراسم رقص برگزار میشه... حالا توی هری پاتر ما عین این رو داشتیم دیگه! کلا این یه چند تا مورد از شباهت های ریز و درشت دشت پارسوا به هری پاتر بود که من نام بردم .در قسمت دوم کتاب از این حجم شباهت کمی کم میشه. در مورد شباهتش به ارباب حلقه ها هم، در بخش دوم این شباهت رو حس میکنیم .من حس کردم که ونیساک ها شباهت زیادی به الف ها در ارباب حلقه ها دارن و حتی ونیساک ها به ماندانا و آبتین یه نوشیدنی به اسم ورت دادن که باعث میشد انرژی بگیرن... و این شما رو یاد چی میندازه؟ لمباس های الف ها در ارباب حلقه ها!در ارباب حلقه ها الف ها به یاران حلقه یه نون به اسم لمباس میدن که باعث میشه انرژی خیلی زیادی بگیرن . تازه یه قسمت هایی از کتاب که همه ی شخصیت ها دور هم بودن و در جنگل مشغول یافتن سیب بودن(که اینجا باز یاد حلقه ی سائورون میفتیم ) من رو یاد ماجراجویی یاران حلقه مینداخت.اورتاژ ها هم شباهت زیادی به اورک ها داشتن. اما خب به نظرم این مورد شاید چندان به حساب نیاد و نادیده بگیریدش. نکته ی منفی دیگه هم اینه که نویسنده گرچه سعی کرده بود فضای داستان ایرانی باشه و از تقویم و نام های ایرانی استفاده میکنه،اما فضای داستان به کتاب های غربی شباهت بیشتری داره و این ایرانی بودن خیلی کم حس میشه . از رابطه ی خیلی ساده و دوستانه ی دختر و پسر گرفته،رقص دو نفره، تا اینکه شخصیت ها آب انگور میخورن، و شخصیت ها حس ایرانی بودن رو به مخاطب نمیدن . فرض کنید من کاری به فرهنگ اسلامی ندارم، به فرهنگ ایرانی کار دارم و خب توی فرهنگ ایرانی هم همچین چیزهایی عادی نیست😐و فقط مدتیه که برخی ها سعی در عادی سازی شون دارن. یه جاهایی هم حس میکردم ای کاش نویسنده راجع به چهره ی شخصیت ها بیشتر توضیح میداد. مخاطب مجبور بود خودش چهره ها رو در ذهنش بسازه و اونقدری که نویسنده در صحنه پردازی موفق بود، در توصیف چهره ها و اشخاص نبود. این کتاب قطعا نکات مثبتی هم داره . اولینش ایرانی بودنش هست. این خوبه که بالاخره یه نویسنده ی ایرانی دستی در ژانر فانتزی برده و موجودات فانتزی ای که خلق کرده واقعا متنوع و جالب هستند. نکته ی بعدی ش هم شخصیت پردازی خوب هست( منظورم خصوصیات هست نه چهره شون و ...) . و اینکه از بین شخصیت ها از کیانیک(خدا بزنه به کمرش 🤣)متنفر بودم و خب شخصیت مورد علاقه ای هم نداشتم در این کتاب . شاید فقط کمی رازیان جالب بود. قلم نویسنده هم دوست داشتنیه و مشکل اصلی ش این بود که کمی مبهم بود. شخصیت ها هم روابط جالبی با هم دارن و احساساتشون خوب توصیف میشه . صحنه پردازی هم اصلا مشکلی نداشت و خیلی خوب بود. در کل، نه خوب بود و نه بد. یه فانتزی معمولی(از نظر من) که شاید شما بخونیدش و دوستش داشته باشید 🤷🏻♀️ ولی پیشنهادش نمیکنم. البته یه نکته ای که جا داره بگم اینه که من نمیخوام هر فانتزی ای رو با هری پاتر مقایسه بکنم و هر کتابی فانتزی ای داستان منحصر به فرد خودش رو داره. هری پاتر واقعا یه فانتزی فوق العاده بود. من تخیل رولینگ رو تحسین میکنم. ولی نباید فانتزی های دیگه رو زیر سوال برد، به خاطر هری پاتر. اما اگه حس کنیم که داستان دیگه داره از روی هری پاتر تقلید میکنه، اون یه بحث دیگه ست... که من در مورد این کتاب همچین حسی داشتم. برای همینه که توی یادداشتم به شباهت هاش با هری پاتر اشاره کردم. وگرنه که شباهت های عادی بین فانتزی ها چیز خاصی نیست و خب این کتاب هم واقعا یه حس تقلید از هری پاتر رو میداد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.