یادداشت Mah sa

Mah sa

Mah sa

1403/12/6

        خورشید تلخ...
یه وقتایی کتابا باهات یه کاری میکنن که زندگی های نزیسته خودت رو زندگی میکنی
این کتاب باهام این کارو کرد.
این کتاب قصه ناژا بود،
زندگی زنی مثل اکثریت زن های جهان که کلیشه های از پیش نوشته شده ای رو زندگی میکنن و ما با مرور داستان زندگیشون برچسب کلیشه روشون میزنیم و ازشون عبور میکنیم.
اما من این کلیشه ها رو دوست دارم.
چون باعث میشه بهتر ادم ها رو ببینم.
کلیشه هایی که با جزییات تو رو وارد زندگی یه ادم میکنن جوری که بهت این شانسو میدن که از نگاه اون ادم به جهان نگاه کنی.
خورشید تلخ به من این شانسو داد که به جای یه زن الجزایری که تو سختی و فقر و تو یه جهان پر از محدودیت رشد کرده زندگی کنم و از چشمای اون به جهان نگاه کنم.
لیلیا حسن اونقدری با جزییات و در عین حال در سادگی مطلق این داستان رو روایت کرد که بهم این فرصتو که داد درد و رنج زنی که به خاطر فرهنگ و شرایط اقتصادی مجبوره از بچش دل بکنه رو حس کنم و باهاش درد بکشم.
به نظرم کتابای خوب این مدلین، باعث میشن فارغ از هر آنچه که هستی ازچشمای ادم دیگه ای به جهان نگاه کنی، خورشید تلخ به خوبی این کارو با خوانندش میکنه پس قطعا کتاب خوبیه.
پیشنهاد میدم حتما برید سراغش‌. 

معرفی رو با این پارگراف از کتاب تموم میکنم .

«رازهای سربه‌مهر مثل دینامیت‌هایی هستند که آدم زیر تخت قایم می‌کنه. سال‌ها همه‌چیز به‌خوبی و خوشی می‌گذره، اما جرقه هر لحظه ممکنه از یک جایی سر برسه.»
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.