یادداشت محمود مطهرینیا
دیروز
کتاب زیبا و دلچسب و گوارا و فوق العاده ای بود. قلم روی یک ریل از ابتدا تا انتها حرکت کرد و مثل #تنهاترین_عاشق خواننده را آزار نمی داد. نکات مثبت این داستان را می توان چنین فهرست کرد: 1. کتاب زندگینامه ای ابداعی از مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلام الله علیها است که نویسنده بسیار با ذوق و سلیقه و هنرمندی گزارشهای مربوط به دوره جاهلیت را از منظر آن بانو گزارش کرده است. 2. این داستان را می توان منبع خوبی برای رخدادهای دوره جاهلیت و به خصوص جایگاه زن در دوره پیش از بعثت پیش روی خواننده گذاشت. 3. درباره حضرت آمنه سلام الله علیها به زور بتوان یکی دوصفحه گزارش تاریخی پیدا کرد. در چنین شرایطی همنشینی فوق العاده هنرمندانه و با ریتم یکنواخت گزارشهای دوره جاهلیت و تخیلهای مجاز و واقع نمای نویسنده اثری خواندنی را به وجود آورده است. 4. زاویه دید زنانه به تاریخ یکی از نیازمندیهای جدی در تاریخ نگاریهای ماست. در این کتاب با هنرمندی جنبه های نادیده ای از زندگی مادر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلام الله علیها به نمایش می گذارد که اگر با همزادپنداری جدی خوانده شود دل خواننده را می تواند ریش کند و .... 5. هیچیک از تخیلهای نویسنده با مبانی کلامی و اعتقادی تعارضی ندارد (جز یک مورد که در ادامه به آن خواهم پرداخت). خواننده با مطالعه این داستان با تعارضها و مطالب مشکلدار و تهمتهای عجیب و غریب کتاب #چهار_بانوی_تاریخ_ساز مواجه نمی شود. به عبارت دیگر پس از مطالعه این کتاب اگر جایگاه مادر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلام الله علیها در دیدگان خواننده بالاتر نرود هرگز پایین نمی آید و این خود نقطه قوتی در مقایسه با کتاب یاد شده به حساب می آید. 6. حسن سلیقه نویسنده را علاوه بر گزارشهایی که آورده در گزارشهای نقل نشده هم می توان مشاهده کرد. مهمترین این دست گزارشها را می توان ماجرای شق صدر (شکافته شدن سینه پیامبر صلی الله علیه و آله در مقطع حضور نزد حلیمه برای معصوم شدن ایشان) و نیز نقل غلط و مشهور درباره این دانست که حلیمه و همسرش از سر ناچاری سراغ رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و به سبب یتیمی آن حضرت و فقر بنی هاشم چندان تمایلی به پذیرش دایگی ایشان نداشتند. اشکالات تاریخی کتاب نیز از این قرارند: 1.مهمترین اشکال تاریخی و کلامی کتاب این است که مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلام الله علیها را باسواد و شاعر معرفی کرده که به طور جدی با امی بودن پیامبر و پرهیز و دوری ایشان از شعر و شاعری تعارض پیدا می کند و بسیار بجاست اگر در این باره نویسنده تجدید نظری بکند. 2. شاید در نامگذاری کتاب مفهوم «عروس بنی هاشم» بهتر از «عروس قریش» بود؛ زیرا آن حضرت سلام الله علیها خود قریشی بود، اما از تیره بنی زهره نه بنی هاشم. 3. از نظر نویسنده باسواد بودن در آن مقطع ناشی از کسر شأن دانستن سواد به خصوص برای زنان است که درست نیست. از مجموعه گزارشها چنین برمی آید که عرب به این دلیل بیسواد بود که نیازی به آن احساس نمی کرد نه اینکه از آن متنفر باشد و بدش بیاید. 4. نام «ابتسام» را تا آنجا که می دانم در آن مقطع تاریخ رواج نداشته است و می شد اسامی مناسبتری برای شخصیتهای داستان استفاده کرد. 5. برخی واژه ها مانند پارینه دوز، ازلام، نکاح البدل و ... که اصطلاحات تخصصی تاریخی یا واژه های غیر رایج هستند باید برای مخاطب توضیح داده می شد که در برخی موارد توضیح داده شده و در مواردی خیر. 6. نوری که در پیشانی حضرت عبدالله علیه السلام دیده می شده و پس از آن به حضرت آمنه سلام الله علیها منتقل می شود، ظاهراً تنها برخی از یهودیان قابل تشخیص بوده و احتمالاً با توجه به توانمندیهای آنان در عرصه های علوم غریبه و چندان برای بقیه قابل تشخیص نبوده است. نویسنده آن را برای همه به طور مطلق در نظر گرفته است. 7. بعید می دانم عزراییل علیه السلام برای عرب جاهلی مکه شخصیتی شناخته شده بود تا در گفتارهای روزمره استفاده شود(ص84). 8. سیه پوشیدن به عنوان نماد عزاداری در آن مقطع مانند امروز ایران رایج نبوده است(ص164). 9. تا جایی که می دانم آنقدر که نویسنده در داستان از انار استفاده کرده در مکه میوه رایجی در آن مقطع تاریخ نبوده و میوه بومی خود مکه نیست. مواردی که بیش از حد امروزی به خواستگاری و جایگاه زن و روابط و ادبیات عاشقانه زن و شوهر پرداخته (مانند 277-278) هرچند غلوآمیز است ولی به کلیت داستان آسیبی نمی رساند. و بالاخره جاداشت درباره یهود حجاز و نه حبشه به مراتب بیش از این در کتاب پرداخته شود که همین مقدار هم به میزان حداقل مورد نیاز در داستان است. از خواندن این کتاب لذت ببرید و اگر بتوانید با روح بزرگ حضرت آمنه سلام الله علیها رابطه برقرار کنید که سرآغازی می تواند باشد برای رخدادهای نو و ارزشمند در زندگی شما.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.