یادداشت جیم بون هوا، کاتب دربار

        آه لیلی جانم!
چقدر دلتنگت هستم!
طبیب چندی قبل، به دیدارم آمده بود، بر سر بالینم، دارو تجویز میکرد و دلیل بیماری‌ام را میگفت.
به سخنرانی‌اش گوش ندادم، چون داشت درباره جسمم حرف میزد.
من روحم مریض است.
آه لیلی بانو!
قبلا میتوانستم تو را تصور کنم که کنارم نشسته‌ای و با من حرف میزنی، با آن صدای طنین اندازت، و دستان سفیدت که هرازگاهی آنان را تکان میدهی.
اما اکنون تصور و خیالت برایم کافی نیست.
دوست دارم خود حقیقی‌ات در کنار بنشینی و سخن بگویی.
لیلی بانو!
نمیخواهم بمیرم.
نمیخواهم زندگی کنم.
بدون تو
اگر بتوانم تورا قبل از عزرائیل ببینم، چقدر خوب میشود!
دارم میمیرم،
از عشق تو.
لیلی خاتون!
زودتر به دیدارم بیایید وگرنه من به دیدارتان در آن دنیا صبر میکنم.
بیایید تا قبل از سفر ابدی‌ام، بتوانم ببینمتان و صدایتان را بشنوم.
مشتاق دیدار شما
مجنونت❤️🌹
      
52

6

(0/1000)

نظرات

به به فاطمه🥺❤

1