یادداشت نجمه صافدل
1404/3/29

از ویرانیِ یک تمدن،همانقدر پول می شود بدست آورد که از آباد کردنِ یک سرزمین...(ص ۲۸۱) . کتابی به معنای واقعی شاهکار👌🏻 . نویسنده با قلمی قوی، اثری عاشقانه_تاریخی را چنان خلق کرده که در هیچ فصلی از آن، از جذابیت و کششِ داستان کاسته نشد. -توصیفات و شخصیت پردازی های کتاب؛ عالی -ترجمه؛ بسیار روان -پایان بندی کتاب: فوق العاده💯 . و چققققدر دوست دارم با شخصیت های محوری داستان صحبت کنم😊؛ -آخ...تو ای "اسکارلت"، به وسعت ِهزار و شونصد صفحه از کتاب، فرصت داشتی که غرورِ مسخره و افکار بچه گانه ت رو با گذروندن اون همه اتفاقات خوب و بدِ زندگیت و بویژه دورانی که در جنگِ داخلی ِ کشورت سپری کردی، کنار بذاری و تبدیل به زنی متشخص و دنیا دیده بشی اما، همه رو نگه داشتی واسه چهار صفحه ی آخرِ کتاب!!!🤨... _و شما ای آقای "رت باتلر"...ای آنکه در برهه های مختلف زمانی، همرنگ جماعت می شدی😏 و از کوچکترین فرصت ها برای کسبِ مال نامشروع غافل نمی شدی، شانس آوردی که عشق ِ خاص و قشنگت به اسکارلت، تو را از سیاه بودنِ مطلقِ شخصیتت، تبدیل به شخصیتی خاکستری و جذاب کرد.مگر نه که رتبه ی اولِ لیست شخصیت های منفور و سیاهِ کتابها، بی شک از آن خودت بود. واقعا که چه میکنه این عشق😍. _و تو ای "اشلی"... چقددددددر که سست و ضعیف ظاهر شدی😒. با آن قلمبه گویی های شعار گونه ات. تو از آن دسته از آدمهایی بودی که تا وقتی همه چیز بر وفق مرادشان است، شاد و شنگولن و هنگام ناملایمات روزگار، تبدیل میشوند به انسانی افسرده و ناکارامد...اَه..اَه..اَه..واقعا این اسکارلت در تو چه چیزی دید که زندگیش رو بخاطرت خراب کرد؟! _و "ملانی" جان...ای مثبت ترین شخصیت داستان...ای نجیب، ای باوقار...چقققدر که خانمی کردی در حقِ اسکارلت...و در حقِ "اشلی"...و حتی در حق "رت باتلر"... پایانِ شخصیت تو در داستان، کااش خوش می بود😔.... . خوندید کتاب رو؟ نظرتون رو با اشتیاق درموردش میخونم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.