یادداشت مبینا
1403/11/22
خوندن جنون مکزیکی برای من مقداری طول کشید. حدود صد صفحهٔ اول که همراه همخوانی بودم مشکلی نبود اما بعد از اون عقب افتادم. همخوانی تموم شد و من بعد سهچهار روز بالاخره کتابو تموم کردم. اول از همه بگم لطفاً اگه کتابهای این ژانر رو با این پیشفرض میخونید که بترسید و بپرید هوا و... همین الآن از خوندن ادامهٔ مرور بپرهیزید. کتاب شامل سه بخشه که نامساوی تقسیم شدن: صدوپنجاه صفحهٔ اول شروع داستانه. خوندنش خیلی طول نمیکشه، توصیفات آشناکنندهن و فضای «گوتیک» داستان رو به مخاطب نشون میدن. که به نظرم خیلی خوب انجام شد. بعضی از این آشنایی با فضاها به قدری برام جالب بودن که دست به خودکار شدم و کلی نکته کنار کتاب نوشتم. برای مخاطب توصیفپسند جنون شاید کتاب لذتبخشی باشه. برای من که بود. تو این ۱۵۰ صفحه با شخصیتها آشنا میشیم و شاید بعضی از اونها، اشارهٔ مستقیم نمیکنم نوئمی، برن رو مخمون. البته شاید. من بشخصه با شخصیتهای فمنیست تو فضای قدیمی که نابرابری بیداد میکرده ارتباط نمیگیرم. معمولا شخصیت اصلا تو جاش نمیشینه. به اون فضا نمیخوره. یه تافتهٔ جدابافتهست که تو چشم میزنه و اذیتم میکنه. تو این صدوپنجاه صفحه با نوئمی خیلی درگیر بودم. بعضی قسمتها تحسین و درکش میکردم و بعضی قسمتها همین تافته بودنش آزارم میداد. با باقی شخصیتها وقتی آشنا میشیم که نوئمی بهشون بربخوره. گاهی این برخوردها برام مصنوعی بودن، مخصوصا دیالوگهایی که با ویرجیل ردوبدل میشد اما برخوردهای فرانسیس رو خیلی دوست داشتم. اصلاً شخصیت محبوب من فرانسیس بود تو کل کتاب. همهچیز این پسر بجا بود. همهچیش. خدا زیاد کنه این شخصیتها رو. بعد از خوندن بخش ابتدایی داستان به ۱۲۰ صفحه بدبختی میرسیم. کتاب تو ۱۵۰ صفحهٔ اول ریتم ملایمی رو حفظ میکنه و مخاطب رو خسته نمیکنه اما تو این ۱۲۰ صفحه هیچ اتفاق خاصی نمیافته. گفتم کتاب سه بخشه؟ این بخش دومه که من هیچ دوستش نداشتم و ضعیفترین بخش بود. درسته توصیف دوست دارم اما خب خدا خیرت بده یکم جون بِکَن. تو این بخش نوئمی شک میکنه که یه بلایی وجود داره ولی نمیدونه چه بلایی. هیچ کمکی هم که نداره و همینطوری همگی باهم ولمعطلیم. ولی وقتی برسیم به بخش سوم، نوئمی میافته رو غلطک و مخاطب هم به دنبالش. آروم آروم پرده از رازهای داستان برداشته میشه و پلات رو میشه. توصیفات دیگه آشناکننده نیستن و... نمیدونم دقیقا چه کلمهای ولی من بعضی جاها حالم بههم میخورد. هرکتابی نمیتونه باعث همچین چیزی بشه. هشدارهای لازم برای خوندن این کتاب کجا بودن؟! احتمالا اگه میدونستم کانیبالیسم تو کتاب هست کمتر شوکه میشدم ولی خب بازم توصیفات انقدری قوی بود که شاید حتی اگه میدونستم بازم تغییری ایجاد نمیکرد. دیگه فضا اینجا مهآلود و گوتیک نیست؛ دلهرهآوره. یه حال بدی تو آدم وجود داره که همزمان میخوای کتاب تموم شه ولی دلت نمیخواد کتابو بخونی. وهم داری ازش. از نکاتی که دلم میخواست بگم رفرنسهای داخل کتاب بود. از هر حوزهای از انسانشناسی بگیر تا هنر، کتاب، تاریخ، موسیقی، مذهب و... و این واقعا چند پله سطح کتاب رو برد بالاتر. با تشکر از توضیحات مترجم که واقعاً کمککننده بودن. البته خود ترجمه واقعاً درخور تقدیره من خیلی از ترجمه راضی بودم. قوسی که شخصیت فرانسیس طی کرد واقعاً برام دلپذیر بود. اون تصویر اولیهای که مخاطب ازش میگیره با تصویر فصلهای آخر واقعاً شوکهکننده بودن. الان که انقد از فرانسیس نوشتم فهمیدم شاید واقعا جزو شخصیتهای محبوبمه. در کل امتیاز من به کتاب ۳.۸ بود که به بالا گردش کردم و شد چهار. آیا پیشنهادش میکنم؟ بله. آیا دوباره میخونمش؟ کامل نه ولی قطعاً سر میزنم بهش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.