یادداشت میترا مطلق
1402/9/16

به پیشنهاد یکی از دوستان که همنام یکی از شخصیتهای کتاب بود، شروع به خواندن کتاب کردم؛ با فرض بر اینکه طعمی شبیه به نام کتاب را بتوانم مزه کنم. از اشکهایی که در اواسط کتاب به سراغتان میآید بگذریم، زنانه و تا حدی دوست داشتنیست؛ هرچند مطمئنا در برخی تصمیمات عاصی خواهید شد و کمی فشارتان بالاوپایین میشود. بیهودهگویی نمیکنم: ۱. روند داستان دلچسب بود و گریز به سایر شخصیتها و فلشبکها باعث نمیشد رشته کلام از دست برود؛ و چه بسا خواندنش را لذتبخشتر کرده بود. (از سرعت حداکثریم برای تمام کردنش مشخص است) ۲. هر آدمی، قربانی یک قربانی دیگر است؛ این را از روایت چندین شخصیت متفاوت و تاثیر تروما بر زندگی آنها متوجه میشوید. ۳.همهی مردها مثل هم نیستند، فقط خوبهایشان میمیرند. ۴.اسپویل: پایانبندی ناامید کنندهای داشت؛ آیا شما کسی را که هجده سال بدون هیچ دلیلی به شما خیانت میکند، با شما همچون خدمتکارش رفتار میکند و احمق میداند میبخشید؟ اگر پاسختان خیر است، به هنگام رسیدن به نیمهی دوم کتاب، توصیه میکنم مدیتیشن را برای پاکسازی ذهن و حفظ اعصابتان در برنامه داشته باشید. -گلهای "فراموشم نکن" هدیهای از جانب مورتیمر به پنهلوپه.
(0/1000)
سیدحسین موسوی
1402/9/23
0