یادداشت میثم عصاره

بریت ماری اینجا بود
        چون اول مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است رو خوندم از بریت ماری بدم می اومد 
برای همین نتونستم با کتاب ارتباط برقرار کنم و حتی خیلی وقت است با پشت گوش انداختن کتاب به خود می گویم : بعداً میخونم .
اما اخیرا سری به کتابخانه ام و خواندن دوباره کتاب از جایی که خوانده بودم ، کنجکاو شدم تا داستان بریت و آن شهر واقعا بی همه چیز را ادامه بدم .
      
6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.