یادداشت میثم عصاره
1403/4/13
4.0
45
چون اول مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است رو خوندم از بریت ماری بدم می اومد برای همین نتونستم با کتاب ارتباط برقرار کنم و حتی خیلی وقت است با پشت گوش انداختن کتاب به خود می گویم : بعداً میخونم . اما اخیرا سری به کتابخانه ام و خواندن دوباره کتاب از جایی که خوانده بودم ، کنجکاو شدم تا داستان بریت و آن شهر واقعا بی همه چیز را ادامه بدم .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.