یادداشت کیانایوسفی
2 روز پیش
کتاب خیلی قشنگی بود و در عین حال غمی داشت که میتونه قلبتون رو مچاله کنه. با اینکه فضای داستان مربوط میشه به حیوانات اما میشه اتفاقاتش رو تطبیق داد با اتفاقاتی که برای خودمون در سرتاسر دنیا میفته. این کتاب خیلی واضح نشون میده طمع میتونه از یه شورش شروع بشه و تا جاهای زیادی پیش بره. همونطور که خوک ها اول هدفشون فقط یک شورش بود و اینکه انسانی در مزرعه شون نباشه ولی در آخر داستان میبینید که خوک ها با انسان ها سر یک میز نشسته و غذا می خورند. آخری جمله کتاب همینقدر غمناک تموم میشه:«اکنون دیگر این سوال که چهره خوک ها چه تغییری پیدا کرده است بیهوده بود. حیوانات بارها و بارها به چهره خوک ها و انسان ها خیره شدند اما دیگر نتوانستند فرقی بین آنها ببینند.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.