یادداشت مهدی نانکلی
1402/12/17
صدسال تنهایی برای من بیش از اینکه روایت یک خانواده یا نماینده سبک رئالیسم جادویی باشد، بیشتر نماینده تاریخ شکلگیری تمدن و اجتماع انسانی است. اتفاقا این روایت بسیار هم برای دیگر سرگذشتها و جوامع آشناست. فکر میکنم صحبت از اینکه در این داستان یک خانواده بوئندیا هست با اسمهای تکراری، یا سبک داستان جادو و واقعیت را قاطی کرده، خیلی هم مهم نباشد. حداقل به اندازه مثلا اولین جایی که مردمان دهکده با کولیها و حکایاتشان، با کلیسا، با شرکت موز و غیره آشنا شدند، آن مسائل اهمیت ندارند. اصلا فکر میکنم یکی از دلایل سخت بودن این کتاب برای خوانندگان دقیقا همین انتطارات و اهداف بیجا است. مثلا اینکه برویم یک رئالیسم جادویی بخوانیم یا ببینیم که شجرنامه یک خانواده چگونه تکرار میشود و غیره همه اهدافی نادرست و ثانوی هستند. تصور میکنم صدسال تنهایی سعی دارند تا سرگذشتی از شهر و کشور خود ارایه دهد و این سرگذشت را با هنر خود به سطح اموری بسیار کلی و جامع ارتقا بدهد. البته من منکر تقدیرگرایی بسیار در روایت این کتاب نیستم اما تصور میکنم تلاش نویسنده این بوده است تا تقدیر را در رابطه با تصمیماتی که انسان میگیرد، معنا کند. مثلا جایی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا اعلام میکند که از حالا به بعد من نه برای آرمانهای خود بلکه برای قدرت میجنگم؛ یا جایی که آمارانتا بدون اینکه متوجه شود تمام عمر و جوانیاش را صرف عقده ناشی از یک عشق نافرجام میکند و... . کتاب در تمام اینها میکوشد تا تقدیر را در رابطه موجودیت سوژهها ترجمه کند. برای همین است که تصور میکنم نسبت دادن مساله نفرین و امر قطعی به سرگذشت آن خانواده، اتفاقا سطح اولیه ماجراست و نویسنده چنین چیزی نمیخواسته است. خلاصه که صدسال تنهایی تمام تلاش خود را به کار بسته تا کتابی درباره "زندگی" بنویسد و در کلیت بخشی به این مساله، یعنی مساله زندگی جمعی، بسیار موفق بوده است. خود زندگی، نه جادو، نه تکرار و جبر و...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.