یادداشت سید محمد بهروزنژاد
23 ساعت پیش
«به نام خدا» اگر از ابتدا به کارنامه ادبی داستایفسکی نگاه کنیم «رنجکشیدگان و خوارشدگان» در نسبت با گذشتگان خودش حجیمترین اثر اوست. و به نظر میرسد همین مسئله ریشه مشکلاتش باشد. نویسنده این یادداشت، تمام رمانها و چه بسا داستان کوتاههای داستایفسکی را که قبل از این رمان منتشر شدهاند خوانده و نقدش از باب سنجش داستایفسکی نسبت به خود اوست نه دیگر نویسندگان. داستان به سیاق دو اثر قبلی نویسنده از راوی اول شخص اما خارج از داستان استفاده میکند. یعنی راوی حضور دارد اما بیشتر دستنشاندهی نویسنده در داستان است و افکار و احساسات و کنشهای اندکش اهمیتی ندارد. اشکال اول همینجا پدیدار میشود: راوی از کمترین تشخصی برخواردار است اما بخشهای بسیاری از رمان به شرح رفت و آمدهای او به خانه این یا آن شخصیت میگذرد. بخشهایی که به راحتی میشد حذف شود. داستان اصلی درباره دختری است که با معشوقش از خانه فرار میکند و مورد غضب پدرش قرار میگیرد. در ادامه هم با پدر معشوقش دچار مشکلاتی میشود که وضعیت را برایش پیچیدهتر میکند. در خلال داستان اصلی ما روایتی مشابه داریم که هرقدر جلوتر میرود تشابهش به داستان اصلی بیشتر و بیشتر میشود تا جایی که در آخر به هم گره میخورند. این روایت در روایت از نقاط مثبت داستان است و صحنههای جالبی را رقم میزند. همچنین کموبیش از دغدغههای سابق داستایفسکی و روانکاویهایش در این رمان نشانههایی یافت میشود که گاهی به اوج هنرمندی هم میرسد. و اما مشکل اصلی و چشم اسفندیار این رمان: ما با یک رمان چهارصد و هشتاد صفحهای مواجهایم که حتی اگر با منطق کلاسیک و زمان نوشتهشدن اثر هم بسنجیم باز پرداخت و حجم اتفاقات در نسبت با طول رمان به شدت نامتناسب است. مثلاً بخشهایی که باید با طول و تفصیل بیان میشد به راحتی و در چند خط گفته میشود و از آن سمت ماجراهای پیشپاافتادهای از قبیل جابهجایی شخصیتها از این مکان به آن مکان صفحهها از رمان را اشغال کرده. همین اشکال به ظاهر کماهمیت رمان را فلج کرده و تبدیل به اثری نخواندنی کرده است. اگر بخواهم جمعبندی کنم این اثر با تمام لحظات درخشانی که دارد از یک ساختار قوی بیبهره است و من آن را در کنار بانوی میزبان قرار میدهم و توصیه میکنم نه از این دو اثر شروع کنید و نه اصلاً به فکر خواندنشان باشید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.