یادداشت sarina

sarina

sarina

7 روز پیش

        این کتاب را قبلاً خوانده بودم ، ولی هیچ چیز از او در ذهنم نبود.
اما وقتی داشتم گوش می‌سپاردم به مداح که می‌گفت ما پیر شدیم آقا مقام جوون کربلا نگاهم رفت سمت این کتاب و انگار نیرویی مرا سمتش می‌کشید.
کتاب را برداشتم و خواندم ، چه قلم خوبی داشت ؛ همچنان که گریه می‌کردم ، در دل  از رشادت‌هایِ این آقازاده حز می‌بردم.
داستان از زبان اسب حضرت علی‌اکبر است ، و چه داستان خوبی. که فکرش را میکرد اسب انقدر احساس داشته باشد؟ اما این اسب فرق می‌کرد اسبِ جوانِ لیلا بود ؛ معلوم است که تفاوت دارد.
کتاب آنقدر زیبا بود که وقتی به خودم آمدم دیدم زیر نصف جملات کتاب خط کشیده و در گوشه‌ی یکی از صفحات قربان آن قد و بالایِ رشید علی رفتم.
خلاصه بگم بخوانیدش ، در یک روز تمام می‌شود حتی کمتر من که یک روزه خواندم اما نه بخاطر روان نبودن متن ؛ بخاطر حجم عظیمی از غم.
بعد از خواندن به این فکر می‌کنید که چقدر یک اسب لیاقت داشت که شد مرکب علی‌ابن‌الحسین اما چه مصیبت عظیمی بود برایش زنده ماندنش ؛ مگر می‌شود داغ سواری همچون علی را دید و دق نکرد؟
      
8

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.