یادداشت

اتاق کار: یازده روایت از عشق، تعلیق و گیره های کاغذ
        خیلی خوشم اومد ازش. خیلی ناز بود. تکه‌هایی از زندگی. کارهای عجیب و شاید‌ هم تکراری و ملال‌آور. همون قسمتی از زندگی که شاید خیلی تکراری‌تر از اون باشه که آدم‌های زیادی درموردش حرف بزنن. همون روند نرم زندگی. که می‌گذره و کار می‌کنی و می‌گذره.
خوندنش در این دوره از زندگیم که اینقدر درگیرهای کارهای مختلفم، برام جذاب بود حقیقتاً.
از ترجمه‌ش هم راضی بودم.

«اگر ما مطمئن بودیم که خدا وجود دارد، همه‌مان به او ایمان می‌آوردیم، اما آیا دیگر لذتی در این ایمان باقی می‌ماند؟
 نمی‌ماند. اسمش هم دیگر ایمان نبود.»

* کتاب عزیزی دستم بود و دیدنِ آثار خوندنش، (خط کشیدن‌ها، نظر نوشتن‌ها و همه این‌ها) سر شوقم می‌آورد. :)
      
1

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.