یادداشت راضیه ایران پوری
1402/6/2
3.2
2
اگر به دنبال داستانی آرام، دلنشین، بدون پیچش خاص، و نگرانی طولانی مدتی در خلال متن، هستید بهتون پیشنهادش می کنم. اولین کتابیه که از یوکیو میشیما میخونم، من اول با سرگذشت این نویسنده آشنا شدم و بعد تصمیم گرفتم که کتاب هاش رو بخونم.... او نویسنده ای بود که سه بار کاندیدای دریافت جایزه نوبل ادبیات شده بود، به روش هاراکیری جان خودش رو گرفته بود ... داستان در جزیره ای در ژاپن به نام یوتاجیما(جزیره آواها) اتفاق میفته... شینجی، پسری ماهیگیر با برادرش هیروشی که دانش اموز است و مادرشان که غواص مروارید است، زندگی می کنند، داستان از انجا شروع میشود که هاتسو، دختر تروکیچی، مرد ثروتمند جزیره، به پیش پدرش باز گردانده میشود.... *واقعا توصیفات و فضاسازی های داستانو دوست داشتم، انگار منم قدم به قدم تو جزیره زندگی کردم:)... . . . . خطر اسپویل######## . . . . . . . . توقع نداشتم آخر داستان به خوبی و خوشی تموم شه و پایانش برام عجیب بود، یعنی حتما انگار باید یه اتفاق بد میفتاد.... ولی خوب بعدش فکر کردم، بالاخره بعضی داستانا پایان خوش ام میخوان:)... و دیدگاه ام « که حتما باید یه اتفاق بد بیفته» برام ناراحت کننده بود...چرا باید این دیدگاهو داشته باشم؟!؟! و آیا فقط منم که اینجوری فکر میکنم؟!؟!
(0/1000)
نظرات
1402/6/3
پایان خوب چیزی است که در این روزگار عجیب کمتر اتفاق میافتد و داستان ارتباطی عمیق با زندگی ما دارد و پایان خوش شاید دروغی بیش نباشد. به قول چخوف: چنین چیزهایی در زندگی واقعی اتفاق نمیافتد.
1
0
1402/6/3
خیلی پیش میاد آدم فیلمی میبینه یا کتاب میخونه و تا لحظه ی آخر منتظره که اتفاق بدی بیفته. کمی به خاطر بدبینی ذاتی خودمونه، کمی هم این واقعیته که دنیا هیچوقت همه چیزو با هم به کسی نمیده. ببه نظرم برای همین پایان خوش داستان دلپذیرتره.
1
0
1402/6/3
0