یادداشت طیبه
1404/1/1
پری آهسته گفت: « من از خشکی میترسم لیانا، سالها پیش پی مروارید به خشکی رفتم همانجا در خشکی گیر افتادم، نقشی شدم رو صندوق، تو که مرا به دریا رساندی دوباره جان گرفتم... همه پریها از خشکی میترسن.» پریانهها را که تمام میکنی، پریهای دریایی، مرواریدهای سیاه، سندباد منقوش بر صندوق زیرزمین خانه ننه دیصبرا، همه و همه میشن باورهای تو از بس که جان دارد این قصه. به نظر من طاهره ایبد نمینویسه جان و روح میده به کلمات.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.