یادداشت شقایق محمدی
2 روز پیش

جنایت را تا چه اندازه، نتیجۀ ناکامیهای گذشته میدانید؟ شخصیت «قدرت» برای من پر بود از سکوت! سکوتی پر از شکستگی، ناکامی، یأس، ترس و بیدفاع بودن در برابر کسانی که او و دنیای در حال شکلگیریاش را بازیچهٔ شهوت خود کردند. «پدر»، شخصیتی ناآگاه با پدرانگیهایی ناقص و کمرنگ و دغدغههایی مردانه و به دور از احساسات غلیظ که با ازدواج خود، نه تنها به فرزند یتیمش کمکی نکرد بلکه او را به نابودیِ ناخواسته کشاند. «مراد»، همان بُعد سیاهِ حیوانیِ انسان که خود را مگر در خلوت، در جایی دیگر نشان نمیدهد. «خاور»، قربانی مردهای زندگیاش؛ برادر، همسر، پسرِ همسر... برای «قدرت» و قدرتهایی که در کودکی مورد تجاوز قرار گرفتهاند و پس از آن کشتن آدمها چیزی به سادگی شکار کبک بود باید چه کرد؟ برای «قدرت» و تنها سهمی که از دنیا داشت- بیتفاوتیِ لذتبخشی که از شکنجهٔ آدمها میبرد- باید گریست. در زندگی او انسانیت به زوال خود رسید و او را نیز به زوال کشاند. «قدرت» پسری که در این داستان مدام در حال از دست دادن بود. ابتدا مادرش، سپس گرگو، عفتش، پدرش،سلامت و آیندهاش،فالی، گرگو(برای بار دوم)، طلعت! جای خالی اینهمه فقدان را چه چیز پر میکند جز خشم و انزجار؟ . . . کتاب «شکار کبک» فضایی روستایی و فقیرانه را روایت میکند که در نزدیکی باغهای پسته در جریان است. زبان داستان روان است اما چند اصطلاح عامیانه و محلی نیز در آن دیده میشود. زمان داستان خطی نیست و از زمان حال به گذشته و از گذشته به حال میآید و این رفت و آمد چندبار تکرار میشود. شخصیت اصلی آن پسری به نام «قدرت» است که مادرش را از دست میدهد و پدرش زود ازدواج میکند. ازدواج پدر قدرت تمام زندگی او را دستخوش تغییر میکند. تغییراتی که باعث میشود در هر بازه زمانی شما با قتلهای شوکه کنندهای مواجه شوید. این کتاب را میتوانید بسته به سرعت مطالعه خود در دو نشست ۲ ساعته (بیشتر یا کمتر) مطالعه کنید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.