یادداشت محدثه پوررمضان
1400/6/25
این کتاب دو جلدی شامل گفتگو ها و مصاحبت میلاد عظیمی و عاطفه طیه با هوشنگ ابتهاج درباره زندگی و عقایدش نسبت به مسائل مختلف است... این زن و شوهر در مورد کتاب خیلی خوبشان میگویند: «این کتاب ماحصل چندصد ساعت مصاحبت آزادوار و بیآداب و ترتیب با سایه است؛ از خرداد ۱۳۸۵ تا بهار ۱۳۹۱ که آخرین نمونههای کتاب را تلفنی با سایه بررسی میکردیم. این کتاب البته دربرگیرندهی همهی آنچه در صحبت سایه دیده و شنیدهایم نیست؛ نه حجم کتاب چنین اقتضایی داشت و نه روزگار و مصلحتسنجیهای سایه به ما چنان مجالی میداد؛ اما هرچه در این کتاب میخوانید، شنیدهها و دیدههایی است مستند به صوت و تصویر و ما از این حیث تا حد وسواس امانتدار بودهایم.» از متن کتاب: وقتی داشتم سال ۴۵ خانه کوشکو می ساختم یک کنده ای زیر خاک بود،عجیب بود، یک کنده ی خیلی قطور بود شاید به اندازه ی هشتاد- نود سانت،من هیچ نمیدونستم چه درختیه. اردیبهشت بود،دور این کنده یه پاجوشهایی زده بود. بعد که این برگها بزرگتر شدن فهمیدم که ارغوانه. تو تمام مدت بنایی نگذاشتم سیمان و آهک کنار این کنده بریزه.بعد که باغچه را درست کردیم دیدیم هر کدام از این پاجوشها یک تنه قطور شد...ارغوان برخلاف درخت های دیگه است؛درخت های دیگه اول برگ میکنن،بعد شکوفه میکنن،بعد گل میکنن؛ارغوان اول گل میکنه و بعد که گلاش میریزه برگ می کنه.برگهاش هم شکل قلبه.....این درخت خیلی بی تابه،گاهی تو همون تنه قطور پوسته ی سخت یک مرتبه پوسته را می شکافه و گل می ده...من این درختو نگه داشتم در طول سالها قد کشید و بلند شد،مثل یک مشعل...بعد اون بهاری که من خونه نبودم اون شعر ارغوانو ساختم.خب ارغوان برای من سمبل همه چیز من بود؛ خونواده بود،عشق بود، آرزوها بود، ایده آلها بود، هر چی حساب کنید.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.