یادداشت سارا دهقانی
1402/2/25
مت هیگِ زیبا ! دوستت دارم و میبوسمت. از همون صفحه های اول فهمیدم کارم تمومه. چند روز خواب و خوراک نداشتم. همینطوری با نورا رفتم تو قفسه ها و زندگی ها. بهش چهار ستاره ی بزرگِ درخشان میدم :) اما پنج نه! به چند دلیل: مت هیگ بازم مثل «انسان ها» یکی رو گذاشت توی یه زندگی دیگه که کار تکراری ای بود.البته که با شیوه ای کاملا متفاوت. از اولین زندگی ٫ آخرش معلوم بود.میدونم نکته کتاب قرار نبود پایانش باشه.اما امیدوار بودم برای پایان ٫ یه کار دیگه ای کرده باشه اما ناامید شدم. نورا توی اغلب زندگی هاش انقدر درخشان و بی نظیر بود.مگه نمیتونست توی اونا انتخابای اشتباهی داشته باشه؟ در مقایسه با «انسان ها» برای من در جایگاه پایینتری قرار میگیره. داشت مثل «انسان ها» زندگی رو به یادت میآورد اما نه با اون ظرافت. «انسان ها» ناخودآگاه و آروم بیدارت میکرد ٫ زندگیت رو نگاه میکردی و میگفتی لعنتی من چقدر تورو دوست دارم. اما توی این کتاب به نظرم خیلی مستقیم و شعاری داشت حرف میزد.خط به خط پند میداد و از ارزش ها و زیبایی های زندگی میگفت پس سخت تر بود که کتاب در زمینه ی یادآوری ارزش زندگی واقعا موثر عمل کنه. -_- گرچه همین الانم نصف کتابو هایلایت کردم :) بهترین چیزی که ازش گرفتم درباره ی حسرت ها بود. دیگه از انتخاب کردن یا نکردن خیلی راه ها توی زندگیم پشیمون نیستم.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.