یادداشت سامان

سامان

سامان

1403/9/30

        دقیقا هفته ی پیش که شهر زیبای من مشهد شروع به زلزله های پیاپی کرد و لرزیدیم و همچنان هم کم و بیش میلرزیم،کتابی رو شروع کردم که فصل آغازینش در مورد زلزله مهیب رودبار بود.انگار همیشه پدیده های مختلف همگون هم رو پیدا میکنند.شهریار مندنی پور در این رمان دو جلدی 928 صفحه ای داستانی خلق کرده پر از غم،اندوه،فقدانفرسیدن،نرسیدن،زلزله و آوار پس از آن و صد ابته جنگ.همین اول عرایضم بگم زمانی سمت کتاب برید که امادگی روحیش رو داشته باشید و بدانید با غم نامه ی عظیمی رو به رو هستید.روجا دختری روستایی که سه خواهان در برابر خودش میبینه و یکی از اینها رو به عنوان همسر انتخاب میکنه.حاصل ازدواج دو فرزند به نام های زبتون و گلنار میشه.(برای لو نرفتن داستان،تعمدا اسم برخی شخصیت ها رو نمیارم) همانطور که گفتم داستان با زلزله و خرابی و آوار شروع میشه.به شدت تلخ و اثر گذار.روایت داستان غیرخطی است و از شیوه سیال ذهن استفاده شده و ما با تغییر رویکرد زمانی زیادی مواجه هستیم.شخصیتهای داستان تقریبا همگی دچار واگویه ها و هذیان هایی هستند که در داستان هم زیاد استفاده شده و همین یکی از علل سخت خوانی کتاب میباشد.این واگویه ها گاهی کسل کننده و بیشتر اوقات (لااقل برای من)جذاب و خواندنی بود.کمک زیادی به پرداخت و شناخت شخصیتها میکرد.
از دیگر بخشهای مهم داستان،جنگ ایران و عراق است که شاید چیزی حدود نیمی از کتاب رو به خودش اختصاص داده.یکی از شخصیت های داستان به جبهه اعزام میشه و ما از طریق او با بخشی از تاریخ غم انگیز این سرزمین آشنا میشیم.روایتهایی محکم،خشن،تاثیرگذار ،همانطور که باید در مورد جنگ باشه.قلم شهریار مندنی پور مثل همیشه تاثیرگذار و قوی بود.از ساختن ترکیبات جدیدی و استفاده از لغات کمتر استفاده بگیر تا زمانی که از عشق و دوست داشتن مینویسه که به نظرم قلمش لطیف ترین و زمانی که از جنگ مینویسه قلمش خشن ترین قلم ممکن میشه.
پایان داستان به شکلی بود که من یک نوری هر چند باریک در پس این همه غم و بدبختی و مصائب دیدم.گاهی انسان مرگ رو برمیگزینه و گاهی از دل انواع و اقسام مشکلات،هنوز امید به حیات مجدد و دوباره زیستن داره.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.