یادداشت سیدامیر اسلامی نژاد

        ایوان ایلیچ یک مرد معمولی است با زندگی ساده‌ای شبیه به بیشتر آدم‌ها که پر شده از روزمرگی‌های تکراری.
به قول نویسنده:
داستان زندگی ایوان ایلیچ بسیار ساده و نیز سخت جان‌گداز بود.
زندگی او از آن‌جایی جان‌گداز می‌شود که به ناچار مرگ را در مقابل خود می‌بیند.
او می‌فهمد که قرار است بمیرد و هیچ راه فراری از این قضیه ندارد. نه او موجود ویژه‌ای است که طبیعت موهبت نامیرایی را به او ببخشد و نه از دکترها کاری ساخته‌است.
قرار است بمیرد و تمام.
این مسأله اضطراب هولناکی را به جانش می‌اندازد. اضطرابی که پوچی و بی معنایی روزمرگی‌های سابق و روابط پیشین را برایش آشکار می‌کند

ایوان ایلیچ در مواجهه با این موضوع می‌فهمد که این رنج مختص اوست.
هیچ‌کس، حتی همسرش نمی‌تواند این اضطراب را به جای او تحمل کند.
او در مواجهه با مرگ تنهاست. آدم‌ها مشغول زندگی خودشان هستند.
او تنها باید این رنج را تحمل کند.
      
44

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.