یادداشت محمد مداحی
1402/10/22
هنر نویسندگی، یا شاید هم چیز های دیگر! کتاب را که شروع کنی، عنان را از کف میدهی و حتی گذشت زمان و عقربههایی که ساعت سه بامداد را نشان میدهند، نمی توانند مانع کنار گذاشتنش شوند. حتی امتحانی که دو روز بعد سر میرسد، و تو چیزی نخواندهای و در جواب سوالات هم نمیتوانی از افسون خلع سلاح استاد استفاده کنی، توان مقابله با آن را ندارد. گویی با افسونی کتاب را طلسم کرده است نویسنده محترم! نکتهای که برایم خیلی جالب است، منطق داستانگویی، رگههای رفتاری و اتفاقات های کوچک و بزرگیست که در خلال داستان میافتد و ما به آسانی از کنارشان رد میشویم، اما آخر داستان متوجه میشویم که اینها فقط برای زیبایی نیامدهاند و همه، به هم مرتبط میشوند. از عصایی که میشکند تا ماری که به دادلی حمله میکند. نمیدانم نویسنده، داستان را انتزاع میکند یا کناری نشسته، آن را تعریف میکند. اینکه این دو چه تفاوتی با هم دارند، با خودتان!
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.