یادداشت محمدامین اکبری

داشتن و نداشتن
        به نام او

در دوره‌ای که کتابهای همینگوی را سر دست گرفته‌ام و می‌خوانم، «داشتن و نداشتن» را برای بار دوم خواندم. در همان مرتبه اول هم از این رمان خوشم آمده بود و دریافته‌ بودم که با یک شاهکار ادبی روبرو هستم. این مرتبه هم این احساس را داشتم بلکه بیشتر. و همچنین ظرایفی از این رمان به چشمم آمد که در خوانش اول از نظرم دور مانده بود.

همینگوی «داشتن و نداشتن» را در اوج پختگی نوشته است؛ در ۳۸ سالگی. رمانی که از جهت فنی هم از رمان‌ها و داستان‌های پیش از آن برتر است و هم از آثار پس از آن. به نظر این کمترین؛ «داشتن و نداشتن» فنی‌ترین اثر همینگوی است، البته ناگفته نماند که من دو رمانش را هنوز نخوانده‌ام؛ «آن‌سوی رودخانه در میان درختان» و «ناقوس‌ها برای که به صدا درمی‌آیند». بنده «وداع با اسلحه» را غریزی‌ترین اثر او، « داشتن و نداشتن» را فنی‌ترین اثر او می‌دانم و «پیرمرد و دریا» را رسیدن این دو خط به هم و شاهکار او می‌شسم، رمانی که فنی و ساختارگرا هست ولی چنان غریزی نوشته شده که تکنیک‌های نویسنده به‌راحتی قابل تشخیص و پیگیری نیست. این نظر من است خودتان بروید کتابها را بخوانید و نظرتتان را در این باره ثبت کنید. 

«داشتن و نداشتن» تنها اثر همینگوی است که داستانش در امریکا می‌گذرد و مستقیما به مسائل این کشور مربوط می‌شود. داستان در جنوبی‌ترین نقطه از امریکا در ایالت فلوریدا می‌گذرد و داستان مرد ماهیگیری به نام هری مورگان است که با قایق خود در جزایر جنوب امریکا به کار مشغول است و بعضی مواقع علاوه بر ماهیگیری به قاچاق مشروب از کوبا به امریکا نیز می‌پردازد، توجه داشته باشید که در سالهایی که داستان روایت می‌شود مصرف الکل در امریکا ممنوع بوده است. باری هری مورگان مردی قوی هیکل، تندخو و در عین حال پاک‌نهاد است که برای در آوردن درآمد کافی برای خانوده‌اش تلاش می‌کند ولی مشکلات مالی سبب می‌شود که او پولش را از راه‌های دیگری درآورد که داستان اصلی «داشتن و نداشتن» است.

ارنست همینگوی در «داشتن و نداشتن»  تمایلات سوسیالیستی‌اش را بروز می‌دهد. اصلا عنوان رمان هم همین امر را نشان می‌دهد. همینگوی در این رمان بعد از اینکه داستان ناداری و نداشتن هری مورگان را تا فصل دهم، تقریبا دو سوم کتاب، جلو می‌برد به‌یکباره او را رها می‌کند و به شرح زندگی متمولانه افرادی در همان منطقه، یعنی جزایر کی‌وست، نمی‌پردازد و تفاوت طبقاتی و داشتن و نداشتن مردمان را نشان می‌دهد در سه چهار فصل شخصیتهایی وارد رمان می‌شوند که ربطی به داستان اصلی ندارند و اصلا می‌شد آنها را در این رمان نیاورد و مثلا آن  را در داستانی کوتاه روایت کرد. ولی این شخصیتها بخصوص «ریچارد گوردون» چنان جذاب و به‌یادماندنی هستند که رنگی دیگر به «داشتن و نداشتن» داده‌اند و داستان زندگی‌شان انتقال آن مفهومی را که مدنظر همینگوی بوده میسر کرده است.
 
نکته دیگری که از «داشتن و نداشتن» دستگیرم شد این است که همینگوی نه تنها در این اثر بلکه در بیشتر آثارش خود را و طبقه‌ای که در آن قرار دارد، هجو می‌کند. هجوی جانانه و قابل ستایش. او با وارد کردن ریچارد گوردون به داستان که نویسنده‌ای روشنفکر است هجوی تمام عیار از نویسندگان و روشنفکران امریکایی ارائه می‌دهد. فصل سیزدهم که به مکالمه ریچارد و  زنش اختصاص دارد از این جهت شاهکار است.

و اما نکته آخر در مورد همینگوی و این رمان اینکه، او هم در اینجا و هم در آثار دیگرش بروزدهنده و ترسیم‌کننده تمایلات و نفسانیات مردها است. و چنان استادانه چنین کاری می‌کند که بعید می‌دانم نویسنده دیگری بتواند با او رقابت کند. در تمام داستان‌های او خور و خشم و شهوت موضوعیت دارد. گویا او در داستان‌هایش هم به دنبال به رخ کشیدن مردانگی‌اش است. یکی از شخصیتهای ماندگارش که تمام این وجوه را در خود دارد هری مورگان است. شخصیتی که در نسخه سینمایی رمان به کارگردانی هاوارد هاکس و بازی همفری بورگارت مضحک نشان داده شده و با بازی داریوش ارجمند در «ناخدا خورشید» تقوایی بسیار درست و به‌اندازه به تصویر کشیده شده است. اصلا این دو فیلم با هم قابل مقایسه نیستند از بس که «ناخدا خورشید» خوب است، و به نظر من یکی از بهترین فیلم های اقتباسی تاریخ سینما، و از بس که فیلم هاکس بد است.
      
371

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.