یادداشت زاهده صالحان
1403/2/8
داستان پسر بچه ای به نام الکساندر که قدرت تصمیم گیری و انتخاب نداشته و حتی نمیتواند بین لباس ها و غذاها یکی را انتخاب کند. پدرش معتقد است که او باید به ندای درونش گوش دهد و مادرش نیز میگوید باید منطقی بوده و عجله نکند. اما این راهنمایی ها مفید نبوده و او را دچار سردرگمی می نماید. سرانجام او تصمیم می گیرد که هیچ تصمیمی نگیرد و این خود جرقه ای میشود برای اینکه الکساندر بفهمد که تصمیم نگرفتن چیز خوبی نبوده و نتایج قابل قبولی به دنبال نخواهد داشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.