یادداشت شیدا
1403/6/12
4.1
139
زیباترین کتاب زندگی من ؛ در تمام مدت خواندن کتاب گویی با مهی از احساسات مسخ شده بودم و هر جمله من رو به بهشت فرا میخوند. این کتاب مانند زندگی ای بود که به رگ هایم تزریق میشد، برای من خانه ی گیله مرد کوچک و محبوب آذری اش منطقه ای امن در هیاهوی جهان بود و سعی میکردم تا جای امکان صفحه به صفحه اش را در ذهنم حک کنم تا بتوانم همیشه در اون هوا نفس بکشم، تا هرزمان که تاریکی در جهان من رو احاطه کرد به اون پناه ببرم. میدانم که در طول زندگی قرار است هزاران بار آن را از نو بخوانم چون با هر سفر دری دیگر از شعر، دانش، خرد و ژرفای وجودی انسان به رویم باز خواهد شد. و دراخر برای من کتاب در زیباترین حالت خود به شعر نوشته شده بود اما دیگران آن را رمان خطاب میکردند..
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.