یادداشت Sara Rezaei
1404/3/29

بیشتر کتابای نشر افق رو یه جور دیگه دوست دارم. یعنی جزو کتابای موردعلاقم نیست ولی دلم میخواد چندبار بخونمشون و به داستان و حرفاش فکر کنم. 🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️ داستان یه دختر به اسم مومو با سر و وضع عجیب و غریب که یه خصوصیتی داره، "با دقت گوش میداد، به سگها، گربهها، سوسک ها و قورباغه ها، آره، حتی به باران و بادی که میان درختان میپیچید. و هرکدام از اینها یک جور خاصی با او حرف میزدند."(این بخش داخل خود کتاب بود🙂) که خب همین باعث میشه وقتی بقیه باهاش هستند برای مشکلاتشون راهی پیدا کنن و ایده های خوبی به ذهنشون برسه. مومو دوستان خیلی زیادی داره، تقریبا همه اهالی آن اطراف. اما با دوتا از اونها خیلی صمیمی هست ، بپو: پیرمرد جاروکش و کم حرف. و جیجی: جوانی پرحرف و اهل شوخی. کاملا متضاد همدیگه! همه چیز خیلی خوبه تا اینکه عالیجنابان خاکستری میان توی شهر. کسایی که بهتر از هرکس دیگهای ارزش زمان رو میدونند و میخوان اونو بدزدند... 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ راستش یکم اولای داستان جذبش نمیشدم و میرفتم سراغ کتابای دیگه. محیط داستان و شخصیت هارو میتونستم تصور کنم و اگه بتونم این کتابو میدم بزرگترها هم بخونند، چون به همون اندازه که من نیاز دارم مفهومشو درک کنم اوناهم نیاز دارن! 🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️ پ.ن: عاشق جلدش شدم...🫠
(0/1000)
ریحان
3 روز پیش
1