یادداشت hanieh

hanieh

hanieh

6 روز پیش

        
یه دل‌نوشته از طرف یه دل‌باخته‌ی آدری رز و تامس کرسول

واقعاً نمی‌دونم از کجا شروع کنم... فقط می‌دونم که این مجموعه کتاب، یکی از اون داستان‌هایی بود که باهاش زندگی کردم، نفس کشیدم، و تهش حس کردم یه بخشی از قلبم پیشش جا مونده.

آدری رز، تو برای من فقط یه کاراکتر داستانی نبودی. تو نماد زنی هستی که با جسارت و اراده‌ی قوی، جلوی کلی محدودیت و نگاه جنسیتی ایستاد و گفت: من می‌تونم. دختری باهوش، مستقل، با ذهنی تیز و قلبی پر از شوق کشف حقیقت. تو کاری کردی که من بارها و بارها از خودم بپرسم: "اگه جای آدری بودم، چی کار می‌کردم؟"
تو قوی بودی، ولی نه سرد. لطیف بودی، ولی نه ضعیف. واقعاً دلم خواست مثل تو باشم، مثل تو فکر کنم و مثل تو زندگی کنم.

و تامس...
تامس کرسول. نمی‌دونم با چه کلمه‌ای توصیفت کنم که حق مطلب ادا بشه. تو اون‌قدر باهوش، دقیق، جدی و در عین حال شوخ‌طبع و طناز بودی که نمی‌شد عاشقت نشد. مردی که با همه‌ی اقتدار و درایتش، هیچ‌وقت از کنار یه زن رد نشد   کنارش ایستاد، شنیدش، بهش قدرت داد، براش احترام قائل شد.
تو دوره‌ای که مردها زن‌ها رو نادیده می‌گرفتن، تو به آدری رز آزادی دادی، تو قسم‌هات گفتی که تو همه‌ی تصمیم‌گیری‌ها باهاش مشورت می‌کنی. این فقط یه جمله نبود، یه طرز فکر بود... و من واقعاً حسرت همچین مردی رو دارم.
راستش رو بخواین، تو دنیای واقعی، نیاز دارم به یه تامس. به مردی که بفهمه، ببینه، حمایت کنه، و رفیق واقعی باشه. کسی که بلد باشه همزمان جدی باشه، عاشق باشه، و شوخ‌طبعی رو فراموش نکنه.
کسی که بفهمه زن واقعا چه نقشی در این دنیا داره و همیشه حق انتخاب بذاره و....

این کتابا فقط یه سری داستان جنایی نبودن. برای من پر از حس، عشق، تفکر و الهام بودن. آدری و تامس اون‌قدر جذاب و دلبرا بودن که بارها و بارها خودم رو گذاشتم جای اون‌ها، تو کوچه‌های مه‌آلود لندن، لابه‌لای پرونده‌های جنایی، وسط اون نگاه‌های پر از معنی...

با تموم دلم این مجموعه رو دوست داشتم، و هنوز دلم نمی‌خواد از دنیای آدری رز و تامس خداحافظی کنم.

با عشق
      
15

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.