یادداشت Nothing

Nothing

1400/11/05

                ⚡️"هری پاتر "
 
جلد اول : هری پاترو سنگ جادو.
 



آقا و خانم دورسلی ( پتونیا و ورنون دورسلی) در خانه ی شماره ی چهار پریوت درایو زندگی می کنند. خانواده ای که از هر نوع چیزی که حتی درصدی با جادو سر و کار داشته باشد، بیزارند.
اما این خانواده معمولی مدتی است تحت نظر یک گربه با پوست راه راه هستند. با نگاهی تیز و رفتاری کاملا غیر گربه ای. این مدت هیچ چیز بر روال خود پیش نمی رود
جغد هابه طور عجیبی در آسمان پراکنده اند. افرادی با لباس های عجیب در شهر رفت و آمد می کنند و از اتفاق بزرگی صحبت می کنند ، اتفاقی که باعث تغییر خیلی چیز ها شده است و در این میان نامی از خانواده *پاتر*( خانواده خواهر (لی لی) خانم دورسلی)  نیز به گوش می رسد و این مسئله از همه بیشتر موجب آشفتگی ورنون دورسلی می شود . ولی سعی می کند به هیچ عنوان چیزی به همسرش نگوید زیرا از نظرش  این ماجرا بسیار پیش پا افتاده تر از آن است که بخواهد با آن پتونیا را نگران کند.

اما بر خلاف نظر آقای دورسلی این مسئله به هیچ عنوان پیش پا افتاده نیست.  بلکه بسیار مهم است و واقعا موجب تغییر خیلی چیز ها شده است. 
یکی از همان شب هایی که دورسلی ها در خواب عمیقی بودند و یکی از خواب های همیشگی به دور از هرنوع جادو و خیال خود را می دیدند ؛ مردی قد بلند با یکی از همان لباس های عجیب با مو و ریش بلند نقره فام،با خاموش کن جادویی* خود تمام چراغ های روشن در خیابان شماره ی چهار پریوت درایو را خاموش می کند و پیش  همان گربه دقیق با رفتار غیر گربه ای می نشیند. و مکالمه بین " آلبوس دامبلدور "( رئیس مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز ) و " مینروا مک گونگال "(استاد درس تغییر شکل هاگوارتز  و رئیس گروه گریفیندور  ( یکی از گروه های هاگوارتز : هافلپاف،  گریفندور،  اسلایترین و ریونکلا )  ) آغاز می شود.
مدتی پس از تغییر شکل گربه به پرفسور مک گونگال و صحبت های بین آن دو، موتوری غول پیکر با فردی که موتور را هدایت می کرد، خود دست کمی از موتور نداشت( روبیوس هاگرید ) ، قنداق کودکی را به پرفسور دامبلدور می دهد. آن کودک  کسی است که تاریخ دنیای جادوگری را تغییر داده است، کسی که بزرگترین و پلید ترین جادوگر را شکست داده است.کودکی که زنده ماند و او کسی نیست جز " هری پاتر" .
پرفسور دامبلدور هری ، این فرزند جادویی شگفت انگیز را جلوی در خانه خانواده به شدت معمولی دورسلی می گذارد.
یازده سال می گذرد. هری(پسری لاغر، با موهایی مشکی، چشمانی سبز و علامتی صاعقه ⚡ مانند بر روی پیشانی اش ( دورسلی ها گفته بودند این زخم در حادثه تصادف که پدر و مادرش را از دست داد به وجود آمده است . اما.....) پیش خانواده تحمل ناپذیری زندگی می کند
لباس های به شدت گشاد دادلی دورسلی  (پسر خاله اش) را می پوشد . عینک بار ها و بارها شکسته ای را می زند که دیگر بیشتر اجزای تشکیل دهنده اش چسب بودند.
در اتاق زیر زمین مانندی زندگی می کرد و همیشه طوری رفتار می کرد که انگار اصلا وجود ندارد.
اتفاق های عجیبی در این مدت افتاده بود و هری به این اتفاقات پی برده بود 
موهایش خیلی زود بلند می شد.
در مواقعی که با دورسلی ها بیرون می رفت بعضی افراد (عجیب*) به او ادای احترام می کردند . 

تا اینکه حادثه باغ وحش در روز تولد دادلی که با یک مار عملا صحبت کرده بود،  تمام این عجایب را کامل کرد و از آن روز محکوم به سکوت بیشتر شده بود.

تا اینکه...
بالاخره از مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز  نامه ای می آید(در سن یازدل سالگی برای هر فردی که استعداد جادوگری دارد). نامه ای که هری را به هاگوارتز دعوت می کند.
اما بر طبق انتظاری که از دورسلی ها می رود، این مسئله را از هری مخفی می کنند . اما خب هیچ گاه یک مشنگ  ( ماگل* : افراد غیر جادویی ) نمی توانند از دست جادو گر ها فرار کنند.نامه ها یکی پس از دیگر  با جغد های مختلفی برای "هری پاتر" فرستاده می شود . تا جایی که دورسلی ها دیگر صبرشان تمام میشود و به خانه ای کوچک در جزیره ای دور افتاده می روند. ولی در آنجا هم نمی توانند از دست جادو فرار کنند. شکاربان هاگوارتز، همان شخصی که هری را پیش دورسلی ها به امانت گذاشته بود ( چون آنها  تنها قوم و خویش هری بودند، که از قضا ماگل بودند( جیمز پاتر یک جادوگر اصیل زاده بود اما لیلی اوانز یک ماگل) ) "روبیوس هاگرید " به آن کلبه می آید  ( البته همراه با کیک تولدی که در طول راه رویش نشسته بود ) . او به هری واقعیت را می گوید؛ 
می گوید که او پسری است که زنده ماند  از طلسم مرگبار"آوادا کداورا*" .  کسی  که باعث سقوط پلید ترین جادوگر شد.او کسی است که پدر و مادرش را به دست "لرد ولدمورت " کشته شده اند و این زخم صاعقه ⚡ مانند را از همان رویداد به یادگار دارد.
 
و
 حالا وقتش رسیده که به خانه ی واقعی خود برگردد،  یعنی دنیای جادوگری
دنیایی که با هیچ جا قابل مقایسه نیست و همیشه زیباست گر چه در کنار سختی ها و درد ها.

....

هری پاتر؛ داستانی که همیشه برترین،  محبوب ترین،  جادویی ترین و بی نظیر ترین است.
⚡️
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.